دکتر احمد بنی جمالی
ظاهرا دلایل زیادی برای دوست نداشتن آل احمد میشود فهرست کرد. میل ذاتی او به صدور احکام کلی و غیر تاریخی نظیر قضاوتهای سادهانگارانهاش در مورد مشروطه، نقد غیر منصفانه و چکشی روشنفکران و سنت روشنفکری ایرانی، کلی گویی در مورد غرب و نقد سراسری آن با اقتباس از روشنفکران غربی نظیر یونگر و یونسکو و تبدیل کردن نقد غرب و غربزدگی به گفتمان مسلط دههی چهل تا کسانی چون داریوش شایگان و احسان نراقی شیفتهوار به ستایش «آسیا در برابر غرب» و «آنچه خود داشت» بنشیند.
این ادعانامهای است که چند دههای است از سوی طیفی از فعالین سیاسی و روشنفکران علیه آل احمد صادر شده و میشود. ادعانامهای که علیرغم داشتن بهرههایی از حقیقت چندان تاریخی نیست و به زمینه و زمانهای که آرا و ادبیات آل احمد را به گفتار مسلط آن روزها بدل کرد توجهی نمیکند.
به قول محمد قائد: «حواسش نیست که آل احمد نقد غرب و غربزدگی را از خشتکش بیرون نیاورد؛ که گفتمان نقد غرب و ستایش زادبوم شبحی سرگردان در فضای دهه 40 بود که جز بر قلم تند و تیز و شلاقی او بر کجا میتوانست فرود بیایید؟»
از این موضوع و اینکه غربزدگی بخشی از گفتمان جهان سوم گرایی شایع در دههی 1960 ملل استعمار زده و نمایندگانش چون فانون و سهزر بود گفتهاند و نیازی به تکرار مکررات نیست. نودمین سالگرد تولد جلال آل احمد در آذرماه شاید بهانهای باشد برای پرسش از میراث او برای امروز و فردای اصلاحات در ایران.
جدا از انتقادات پیش گفته آل احمد معمولاً سرزنش میشود که چرا در اهمیت مذهب و نیروهای مذهبی در پیش از انقلاب اغراق کرده و سیاسیون و روشنفکران عرفی را به ائتلاف با آنها فرا خوانده، که زمینهی هژمونی گفتار اسلام سیاسی و ایدئولوژیک و از این طریق نیروهای منسوب به آن را در جنبش انقلابی 57 فراهم کرده است. اینها البته سخنان بیربطی نیست. از ابتدای دههی 40 میلی گریزناپذیر در آل احمد شکل گرفت برای توجه دادن جامعهی روشنفکری به نقش مذهب و روحانیت در تاریخ معاصر ایران و برندگی سلاح مذهب در مبارزهی سیاسی علیه نظم مستقر. در آثار سالهای پایانی او از خسی در میقات، نون والقلم و در خدمت و خیانت روشنفکران؛ تا دیدار تاریخیاش با آیت الله خمینی در قم و از توصیهاش به روشنفکران و فعالین سیاسی برای الگو گرفتن از حزب کمونیست الجزایر در تبدیل مساجد به سنگر مبارزه و انقلاب تا شگفتی همراه با تحسینش از کارزار نیروهای مذهبی علیه رژیم در سال 42 میشود این توجه را دید. نقل کردهاند که در 15 خرداد در بحبوحه تظاهرات نیروهای مذهبی در خیابانهای تهران راه میرفت و یادداشت برمیداشت.
نمیخواهم پایگاه طبقاتی آل احمد را در این میان نادیده بگیرم. اینکه از خانوادهای روحانی برخاسته بود، که خاستگاهی خرده بورژوازی داشت، و اینکه روابط پرفراز و نشیب و دیالکتیک نفرت و عشق او و پدرش که در سالهای پایانی عمر پدر به نفع دومی چرخیده بود چه میزان در این توجه به نقش مذهب اثر داشت، موضوع بحثم نیست.
صرفنظر از انگیزهها و خاستگاهها این را بصیرت او میدانم که میفهمید در جامعهای چون ایران نمیشود چشمان خود را بر روی جایگاه مذهب و باورهای مذهبی بست که بدون آن تحرک و اصلاح فکری چه رسد به اقدام سیاسی از اساس ناممکن است. آل احمد خود از نخستین آثار داستانیش در دههی 20، کارهایی چون سهتار و زن زیادی نشان داده بود که روایتگر دقیق و هوشمند احوالات طبقهی متوسط سنتی و مذهبی است. روایتگری که در عین نقد درون فرهنگی، اندوه خود را از افول و سرخوردگی این نیروی اجتماعی در برابر دنیای جدید پنهان نمیکرد.
آل احمد در سالهای 1320-1332 تجربههای ناکامی چون فروپاشی اتوپیای مارکسیستی و حزب توده تا شکست تراژیک نهضت ملی نفت را از سر گذرانده و به مدیر مدرسهای سرخورده از هر اقدام سیاسی و فکری در سالهای پس از کودتا تبدیل شده بود. در دههی پایانی عمرش مذهب را جدی گرفته بود و میدانست بی بهرهگیری از مذهب و نیروهای مذهبی، هیچ اقدام سیاسی موثری را نمیشود سازمان داد و مگر واقعیت چیزی جز این بود؟
کاری که آل احمد کرد توجه دادن فضای روشنفکری و نیروهای سیاسی به نقش مذهب در فراهم ساختن کنش سیاسی و انقلابی بود و مگر در دههی 40 و 50 همهی نیروهای عرفی و روشنفکری هم همین را نمیخواستند؟ «سلاحی برای مبارزه علیه نظم مستقر». با خوب و بدش و پیامدهای چنین ائتلافی کار ندارم، به تاسی از آل احمد میگویم اقدام سیاسی و اصلاحی پیش از انقلاب جز با بازسازی فکر دینی و جدی گرفتن نقش مذهب و مذهبیون به جایی نمیرسید.
اینکه چرا در فرایند کار اتفاقات دیگری افتاد و آن چیزی که روشنفکران عرفی میخواستند محقق نشد به خیلی چیزها بستگی دارد.
رخدادهای اجتماعی مهمی چون انقلابها دینامیسم خود را دارند و لزوما طبق دیدگاههای این و آن پیش نمیروند، هژمونی مذهب و نیروهای مذهبی و به حاشیه رفتن نیروهای عرفی پس از انقلاب دلایل متعددی دارد. وضعیت موازنهی نیروهای اجتماعی به نفع طبقه متوسط سنتی و طبقات فرودست، تشتت گروههای سیاسی غیر مذهبی، اقبال عمومی به نمادهای مذهبی، سازماندهی و نهادهای موثر و الگوهای عمل جمعی نیروهای مذهبی، سیطره گفتار ضد امپریالیستی، رادیکال و غیر دمکراتیک در تمامی نیروهای سیاسی اعم از مذهبی و غیر مذهبی ازجمله آنهاست و نسخههای سیاسی آل احمد و کسانی چون او حداکثر یکی از دلایل است و نه بیشتر.
امروزه البته در سطح داخلی و بینالمللی موازنهی نیروهای اجتماعی، گرایش فکر دینی و گفتارهای مسلط جهانی تغییرات مهمی نسبت به 3 دهه قبل داشته است. اما آنچه به درجات و با تفاوتهایی در جامعه ایران امروز همچنان حضور دارد نقش مذهب و آموزههای دینی و نیروهای اجتماعی مرتبط با آن است.
هنوز هستند سیاسیون و روشنفکرانی که از حصار تنگ خود به جامعه ایران نگاه میکنند و مجذوب تکنولوژیهای رسانهای و اکو شدن صداها در فضای مجازی، نقش اصلاحی و انگیزشی مذهب را تمام شده میدانند.
اینکه برداشت از دین و اندیشهی دینی تفاوتهای زیادی با گذشته دارد حرف جدی و مهمی است اما معنایش این نیست که در آینده اصلاحات در ایران میشود نقش مذهب و نیروهای مذهبی را نادیده گرفت. حتی به لحاظ جامعه شناختی هم هنوز در موازنه نیروهای اجتماعی و طبقاتی، طبقهی متوسط سنتی و خرده بورژوازی بیشترین وزن را به خود اختصاص میدهد و نباید در اهمیت طبقهی متوسط جدید شهری و باورهای عرفی و سکولارش مبالغه کرد و یا حتی آن را به تمام جامعهی شهری ایران تعمیم داد.
(نگاه کنید به مطالعهی دقیق سهراب بهداد و فرهاد نعمانی در کتاب طبقه و کار در ایران)
هنوز هم مذهب (حتی در برداشت دگرگون شدهاش) عامل مهمی در حرکت و اصلاح اجتماعی و سیاسی در جامعهی ایران است و این صدای آل احمد است که هنوز طنین خود را پس از سالها حفظ کرده است. بخشهای سنتی و مدرن جامعهی ایران با هر اعتقادی که دارند در یک کشتی به سر میبرند و گذار این کشتی نیاز به نیروهای حائل و واسطی دارد که بتوانند با هر دو گروه رابطهای معنادار برقرار کنند. اصلاحگری و روشنفکران دینی با همهی تنگناها و کاستیهای نظری و عملی، در حال حاضر تنها گزینه ای هستند که هم از پایهی اجتماعی وسیعی برخوردارند و هم میتوانند با اجماع ملی از قطبی شدن جامعه پیچیدهی ایران جلوگیری کرده و آن را از بحرانهای داخلی و بینالمللی به سلامت عبور دهند.