ملاحظاتی در زندگینامه سیاسی حسین علاء*
دکتر احمد بنیجمالی
در نسل قدیم سیاستمداران ایرانی، حسین علاء از آن دست چهرههایی است که کمتر توجه و حساسیتی را برمیانگیزد. نه شور و کاریزمای مصدق را دارد و نه جنم سیاستمداری خلاق و شکلدهنده چون قوام را. زندگیاش فراز و فرودهای کسی چون سید حسن تقیزاده را ندارد و وسعت دانش و معلوماتش قابل قیاس با چهره ممتاز محمدعلی فروغی نیست.
حضور در سایه و میل غریزی به سیاستورزی در حلقههای بسته قدرت به همراه طبع ملایم و اطاعتپذیر و حتی جثه کوچک و ضعیفش انگار عواملی بوده که در طی همه این سالها او را از معرض توجه مورخان دور نگه داشته است.
با این همه زندگی سیاسی او واجد ویژگیهای منحصر به فردی است که بررسی و مطالعه آن را برای شناخت بخشهایی از تاریخ معاصر ضروری میسازد. «شصت سال» حضور بیوقفه در مناصب سیاسی و دولتی که تنها 12 سال آن در وزارت در بار گذشته، نمایندگی ایران در جامعه ملل و چند بار سفارت انگلیس، فرانسه و اسپانیا و از آن مهمتر 3 دوره سفارت آمریکا مقارن با رخدادهای ویژهای چون غائله آذربایجان، چند دوره مسوولیت وزارت خارجه، تجارت، بانک ملی و بالاخره دو بار تصدی منصب نخستوزیری که یکی در آغاز نهضت ملی شدن نفت بوده، کفایت میکند که او را چهرهای ویژه در تاریخ معاصر بدانیم.
«در دهلیزهای قدرت» عنوان هوشمندانه برای این نخستین تکنگاری منتشر شده در خصوص زندگی سیاسی حسین علاء است. دکتر منصوره اتحادیه که معمولاً با پژوهشهای دامنهدارش در حوزه منابع، احزاب و رجال دوره قاجار و مشروط شناخته میشود، این بار به سراغ چهرهای رفته که زیست سیاسیاش از محدودههای آن دوران فراتر رفته و دوره مهمی از تاریخ مدرن ایران در سالهای پهلوی اول و دوم را هم دربرمیگیرد.
کتاب در طی 14 فصل و 350 صفحه سعی کرده با تمرکز بر دورههای پرشمار مسوولیت سیاسی و دولتی حسین علاء، تصویری جامع از کارنامه سیاسی (و نه لزوماً زندگی سیاسی) او ارائه دهد. با این وجود برای داوری در مورد یک زندگینامه سیاسی به معیارهای دیگری نیز نیاز هست. ارائه روایتی منصفانه، متوازن و متعادل از دورههای مختلف زندگی، معرفی اسناد و مدارک تازه یا تدوین و خوانش متفاوت اسناد موجود و بالاخره تلاش برای قرار دادن چهره مورد مطالعه در متنی گستردهتر با هدف ارائه چارچوبهای مفهومی و نظری تازه جهت فهم بهتر بخشهایی از تاریخ معاصر از جمله این معیارهاست.
با این همه آن شاخصی که بیش از همه معیارهای فوق میتواند تعیینکننده میزان موفقیت یک زندگینامه سیاسی باشد، میزان فاصلهای است که میان محقق با شخصیت مورد مطالعه وجود دارد. این فاصله هم تاریخی- زمانی است، هم حسی- عاطفی و همفکری- ایدئولوژیک. به گمانم نویسنده در ارتباط با این هسته مرکزی زندگینامه یعنی تنظیم میزان فاصله خود با شخصیت چندان موفق نبوده است اما پیش از پرداختن به این موضوع، سعی میکنم برخی ملاحظات روشی و محتوایی را در رابطه با کتاب به طور فشرده مطرح کنم.
1 – به استناد کتاب و مقدمه نویسنده، تمرکز اصلی این پژوهش بر اسناد بایگانی وزارت خارجه ایران قرار گرفته و جز مواردی معدود، از اسناد سایر مراکز داخلی و خارجی استفاده نشده است. این در حالی است که حسین علاء در دو دوره مهم از تاریخ معاصر یعنی آغاز نهضت ملی شدن نفت و سالهای 36-34 منصب نخستوزیری را بر عهده داشته و نقش او را باید در اسناد و مکاتبات این دوره و جلسات هیأت دولت در مرکز اسناد ریاست جمهوری و تا حدی مرکز اسناد ملی جستوجو کرد.
همچنین است اسناد و مدارک مربوط به سه دوره وزارت دربار حسین علاء (جمعاً به مدت 12 سال) که در دو مرکز فوق و هم مرکز اسناد موسسه تاریخ معاصر قابل بازیابی است. از این گذشته بخشی از نامهها و گزارشهای سیاسی- اقتصادی علاء در کتابهای منتشره توسط مرکز اسناد ریاست جمهوری (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) تحت عناوینی چون اسناد تیمورتاش، نفت شمال، جهانگردی، فرش و احزاب و مطبوعات و انجمنهای فرهنگی دوره رضاشاه آمده که مورد توجه نویسنده قرار نگرفته است.
خواننده انتظار دارد در زندگینامهای که به گفتهی نویسنده با «حمایتهای فکری و مالی» خانواده حسین علاء منتشر شده (مقدمه) با دادههایی تازه از یادداشتها، خاطرات و نامههای علاء که مبین دیدگاههای شخصیتر و دریافتهای او از زندگی و زمانهاش باشد روبهرو شود. انتظاری که البته برآورده نمیشود و نویسنده به این توضیح اکتفا میکند که تنها 34 نامه از وی باقی مانده است. (جالب آنکه از این تعداد نیز فقط دو یا سه نامه در کتاب مطرح میشود). صرفنظر از اسناد دولتی و مدارک شخصی و خانوادگی، به نظرم میشد برای جبران خلاء اطلاعاتی کتاب از منابع تاریخی معتبر مثل نامهها، خاطرات و یادداشتهای رجال و سیاسیون وقت و مشروح مذاکرات مجالس شورا و با قید احتیاط از مصاحبههای چند مرکز تاریخ شفاهی استفاده کرد.
در نسل قدیم سیاستمداران ایرانی، حسین علاء از آن دست چهرههایی است که کمتر توجه و حساسیتی را برمیانگیزد. نه شور و کاریزمای مصدق را دارد و نه جنم سیاستمداری خلاق و شکلدهنده چون قوام را. زندگیاش فراز و فرودهای کسی چون سید حسن تقیزاده را ندارد و وسعت دانش و معلوماتش قابل قیاس با چهره ممتاز محمدعلی فروغی نیست.
2 – هر زندگینامهای باید منعکسکننده وجوه شخصی و عمومی چهره مورد مطالعه و تداخل و تعامل این وجوه در یکدیگر باشد. نمیشود با اضافه کردن پسوند سیاسی به عنوان زندگینامه، آن را به ارائه گزارشی خشک، رسمی و خطی از خدمات دولتی یک بوروکرات حرفهای فروکاست. سیاستمداران همچون سایر انسانها نمیتوانند وجوه و علائق شخصیشان را در خانه گذاشته، قفل بزنند و به حوزه سیاست قدم بگذارند.
بسیاری از علائق و مواضع عمومی و سیاسی در نسبت با علائق شخصی و خصوصی معنا میشوند یا لااقل خود را آشکار میکنند. این حوزههاست که انگیزهها، زمینهها و محرکهای ورود به میدان سیاست را تا حد قابلتوجهی تأمین میکنند. زندگینامهنویس باید با بازسازی جاندار دورههای تاریخی مرتبط (و نه فقط ردیف کردن پیاپی و تام و تمام اسناد و مدارک) و به حرکت درآوردن وجوه شخصی و عمومی چهره در متن آن، حسی از زندگی را در اثر جاری کند. اینکه گفتهاند زندگینامه در جایی میان روایت ادبی و تاریخنگاری میایستد، بیشک اشارهای به این واقعیت دارد.
فصلهای ابتدایی زندگینامه حسین علاء، در غیاب توجه به این لوازم، انتظار را برآورده نمیکند. خواننده چیزی از وضعیت خانوادگی و دوران نخستین زندگی، سنتهای آموزشی، وضعیت تحصیلی، علائق شخصی و عاطفی، رویدادهای اثرگذار و محرکها و انگیزههای اولیه دریافت نمیکند.
ما پس از خواندن کتاب هنوز نمیدانیم علاء چه کتابهایی میخوانده و کدامها بر او اثر گذاشته، جایگاهش در خانواده، روابط اجتماعی، خلق و خو، احساسش از زندگی و سیاست یا نگاهش به گروه اجتماعی که به آن تعلق داشته چگونه بوده است. کتاب به ما میگوید که علاء سالهای نخستین زندگیاش یعنی تا 23 سالگی را در کشوری به نام انگلیس گذرانده که یکی از حساسترین دورههای تاریخیاش را پیش از جنگ جهانی تجربه کرده و در معرض رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیهای جدید قرار داشته است. با این حال کمترین اشارهای نمیشود که شخصیت مورد نظر ما، چه تجربهای از این سالهای مهم اندوخته، به کدام گرایشهای سیاسی و فکری توجه نشان داده و چه نگاهی نسبت به سیاست و امر سیاسی داشته است یا اینکه پس از بازگشت به ایران در سالهای بحرانی و پرنوسان پس از مشروطه (1284 ش) چه برداشتی از اوضاع داشته و در هنگامه نزاعهای سیاسی، خود را با کدام ایدئولوژی یا گرایش سیاسی و حزبی نزدیک میدیده یا در آن شرکت داشته است.
در واقع تا پیش از آنکه علاء را در حلقه مشروطهخواهان مجلس پنجم ببینیم کتاب تصویری از شخصیت علاء و حتی روش و بینش سیاسی او به دست نمیدهد. عدم تلاش کافی برای ارائه تصویر مناسبی از چهار دهه نخست زندگی و شخصیت علاء، حتی وجوه عمومی و سیاسی او، نقیصهای است که تصویر او در سالهای پرمسوولیت آتی را نیز همچنان در سایه نگه میدارد.
3 – نویسنده سعی کرده گزارش کاملی از مسوولیتهای سیاسی و دولتی حسین علاء به دست دهد. البته اصرار در ارائه تام و تمام این گزارشها در بسیاری صفحات باعث نقلقولهای طولانی و آوردن متن کامل نامهها، مصاحبهها و اسناد شده و عملاً در برخی از فصلها، اثر را به کتاب- سند تبدیل کرده است. صرفنظر از این ایراد فرعی، باید اشاره کرد که جامعیت کتاب در پارهای موارد همراه با توازن نیست. به عنوان مثال یکی از موضوعات پرحاشیه در دهههای نخستین زندگی علاء، مسوولیت او در مقام سرپرستی دانشجویان ایران در فرانسه (و سایر کشورهای اروپا) و نحوه برخورد او با دانشجویان ایرانی مقیم است. (اسناد مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)
نکاتی در مورد نحوه توزیع بورس تحصیلی میان دانشجویان (دانشجویان ایرانی در اروپا، عبدالحسین نوایی) و نیز موضوع برخورد او با برخی دانشجویان مقیم آلمان از جمله خلیل ملکی و احمد حامی و درخواست اخراج آنها به دلیل برخی فعالیتهای سیاسی از جمله ارتباط با روزنامه نهضت منتشره در آلمان (اسناد وزارت دربار، مرکز اسناد ریاستجمهوری) که نویسنده به آنها اشارهای نکرده است. یا در مورد ارتباطات مالی خانواده علاء با جیب ثابت از تجار معروف که منشأ شایعاتی بوده و نویسنده بدون بحث کافی در مورد آنها، صرفاً در چند سطر در یادداشتها به آن اشاره میکند. (ص 427)
همچنین میشود به عدم توجه کافی به دوره نمایندگی حسین علاء در مجلس پنجم اشاره کرد. سالهای (1304-1300) از معدود دورههایی است که با چهره ویژهای از علاء روبهرو میشویم (چهرهای که با بوروکرات حرفهای و مطیع سالهای بعد تفاوت دارد)
در این دوران که سالهای مهمی در حیات سیاسی ایران نیز هست، علاء در حلقه مشروطهخواهان مستقل و متنفذ مجلس پنجم، کسانی نظیر مشیرالدوله، مصدق، نقیزاده و دولتآزادی حضور دارد و در واقعه تاریخی 9 آبان 1304 با تصمیم مجلس برای انتقال سلطنت به پهلوی مخالفت میکند. نه گرایش سیاسی مستقل و نه شجاعت در این دوران که هرگز در سالهای بعد تکرار نشد، مورد توجه کافی زندگینامهنویس قرار نگرفته است. (فقط در حد 4 صفحه 80-77) نه به نطقها و فعالیت پارلمانی او اشارهای و نه حتی به خاطرات فعالین سیاسی وقت نظیر دولتآبادی و عبدالله مستوفی ارجاعی شده است. نویسنده میتوانست این دوره را زمینهای برای جستوجو در شناخت بینش سیاسی مشروطهخواهانه علاء، تحلیل اجزاء و عناصر این بینش و دلایل رنگباختن آن در سالهای بعد قرار دهد.
4 – به لحاظ حساسیتها و کنجکاویهایی که یک محقق یا خواننده حرفهای تاریخ معاصر دارد، زندگینامه سیاسی علاء بالقوه میتوانست امکانی برای آشکار شدن برخی نقاط تاریک یا مبهم تاریخی باشد.
حداقل دو موضوع وجود دارد که زندگینامه علاء در صورت پیش کشیدن مدارک تازه میتوانست پاسخی برای آنها بیابد. یکی از آنها موضع شاه در قبال کابینه قوام در تیر 1331 است که به گفته برخی منابع، تحرکات یا دستکم عدم حمایت شاه باعث سقوط دولت قوام شد. رخدادهایی که حسین علاء به عنوان وزیر دربار در متن آنها قرار داشته است؛ به دیدار 28 تیر علاء با آیتالله کاشانی متعاقب دیدار شاه و با چند تن از نمایندگان جبهه ملی (که آنها را به راه قانونی برای برکناری قوام دعوت کرده بود)، مخالفت دربار با اقدام قوام برای بازداشت کاشانی در ظهر 29 تیر، معطل کردن قوام برای دیدار با شاه در کاخ سلطنتی در همان روز و نقش دربار در دخالت نکردن ارتش در عدم حمایت از دولت قوام و بالاخره دیدار علاء و سپهبد یزدانپناه در 30 تیر با قوام در باغ ییلاقی سفارت آلمان (در تیررس حادثه، حمید شوکت، نشر اختران، صفحات 292-288). زندگینامه سیاسی علاء این موضوع تاریخیِ مهم یعنی نقش شاه و علاء در سقوط دولت مستعجل قوام را مسکوت گذاشته یا حتی آن را مورد بحث و چالش هم قرار نمیدهد.
نویسنده در مورد دو واقعه مهم دیگر یعنی نقش علاء در واقعه 9 اسفند و نیز دیدارهای علاء با کاشانی، ملکی، هندرسون و دستاندرکاران اجرایی کودتا و نقش وی در رخدادهای میان 25 تا 28 مرداد اطلاعات جدیدی به آنچه محمدعلی موحد و دیگر منابع آوردهاند اضافه نمیکند.
5 – سیاستمدارانی چون حسین علاء بیش از آنکه یک چهره فردی باشند، نمادی از یک تیپ، یک مشرب سیاسی و یک نیروی اجتماعی هستند. از این حیث بررسی زندگی و شخصیت آنها میتواند بهانه و امکانی برای تحلیل و تأمل در اندیشهها، نهادها و نیروهایی باشد که آن را نمایندگی میکنند. این ظرفیت مهم و جذابی است که میتواند با وصل کردن زندگینامه به حوزههایی چون جامعهشناسی سیاسی، چارچوبهای مفهومی و نظری تازهای را جهت فهم نظاممند تاریخ معاصر، تولید کند و ارائه دهد. پژوهش در چهره سیاسی و تاریخی حسین علاء حداقل از دو جهت میتوانست به این هدف کمک کند:
الف- دوازده سال حضور علاء در وزارت دربار میتوانست بهانهای باشد برای تمرکز بر وظایف و اختیارات این نهاد دیرپای ایرانی، نقش و کارکردهای حقوقی و حقیقی آن در ذیل قانون اساسی مشروطه، تأثیر آن در ایجاد اخلال در روابط قدرت و بازتولید سلطنت مطلقه و در مجموع شناخت و صورتبندی نظری کارآمد در خصوص وجوه غیررسمی سیاست در ایران معاصر.
ب- حضور شصتساله علاء در مناصب مهم دولتی و سیاسی (در دوران چهار پادشاه و دو سلسله)، میتواند نمادی از تداوم و حضور الیگارشی سنتی در ساخت قدرت ایران است.
الیگارشیای که از اشرافیت ارضی، سران ایلات، تجار بزرگ، بوروکراتها و خانوادههای منتقد قدیمی تشکیل یافته بود. به گمانم هیچ چهره دیگری نیست که به این خوبی این تداوم و به عبارتی ائتلاف سیاسی گفته یا ناگفته این نیروها با حکومتهای وقت را به نمایش بگذارد.
طنز تاریخ است که برکناری حسین علاء از وزارت دربار، مصادف با تصمیم تاریخی شاه برای گسستن این ائتلاف و بر سر کار آوردن تکنوکراتها و نیروهای اجتماعی جدید به جای الیگارشی سنتی در نهادهای قدرت بوده است. بر این اساس زندگینامه سیاسی علاء و دادههای تاریخی آن میتوانست در خدمت فهم زمینههای تداوم و استمرار این ائتلاف و دلایل انقطاع و گسست بحرانساز آن در دهه 40 باشد.
اکنون میتوان به موضوع مرکزی بحث که به نظرم کتاب را دچار مشکل کرده بازگشت.
قبلاً اشاره شد که بخش قابل توجهی از میزان موفقیت یک زندگینامه یا هر تکنگاری درباره یک شخصیت، بستگی به تنظیم درست فاصله پژوهشگر از موضوع مطالعه خود دارد. اگر فاصله زیاد (خصومت، عدم حساسیت، دوری زمانی) امکان همدلی و رویکرد تفهمی (به معنای آن) به زندگی و شخصیت را کاهش میدهد، دلبستگی سیاسی یا چسبیدن حسی، عاطفی، ایدئولوژیک به موضوع نیز عوارض و مشکلات خود را دارد و مانع از ارائه تصویری واقعی و متوازن از چهره مورد مطالعه میشود. تنظیم درست این فاصله، موضوع مهمی است که اگر از همان شروع پژوهش تکلیفش معلوم نشود سایه خود را به مراحل مختلف کار از گزینش و بررسی اسناد و مدارک تا چینش و تدوین دادهها میاندازد.
هم نویسنده و هم فریدون علاء (فرزند حسین علاء) در مقدمههای جداگانهای که بر کتاب آوردهاند هدف از این پژوهش را بیرون کشیدن علاء از زیر اتهامات و شایعات پیرامون او و ارائه تصویری روشن از چهره سیاسی، عقاید و خدمات او دانستهاند. تلاش برای رد شایعات تکراری و ملالآوری چون فراماسونری یا جاسوسی انگلیس و آشکار کردن خدمات سیاسی علاء و علاقهمندیاش به مصالح ملی کار درست و لازمی است. کما اینکه نویسنده در فصلهای 7 و 8 توانسته با ارائه اسناد و گزارشهای تازهای در خصوص بحران آذربایجان و نقش علاء به عنوان سفیر ایران در آمریکا و تلاشهای او در طرح شکایت ایران به خاطر عدم خروج نیروهای شوروی از ایران در شورای امنیت را برجسته سازد. آوردن مکاتبات متعدد (هر چند طولانی) میان علاء، قوام و تقیزاده در ارتباط با نحوه مواجهه ایران با شورای امنیت، نشان از جدیت علاء در برانگیختن حمایت بینالمللی در مقابل روسها دارد.
درست است که این گزارشها در پارهای موارد با مبالغه در نقش علاء و یا دستکم گرفتن تأثیر قوام و از آن مهمتر توافقات قدرتهای بزرگ همراه بوده ولی در اساس توانسته منطبق با مدارک مستدل، تصویر نسبتاً تازه و دقیقی از خدمات و کارنامه علاء ارائه دهد. مشکل اما جایی شروع میشود که زندگینامهنویس با فراموش کردن رویکرد انتقادی، در زندگی و شخصیت وی جز روشناندیشی و مشروطهخواهی چیز دیگری نمیبیند و هر جا به موارد نقیض برمیخورد آن را با توجیهاتی چون مصلحتاندیشی و واقعبینی علاء، رفع و رجوع میکند.
آیا تأکید مکرر و بیوقفه بر برداشت مدرن علاء از سیاست و اعتقاد راسخ به دموکراسی، لیبرالیسم و مشروطه (بدون توجه به زمینهها و بار معنایی متفاوت این مفاهیم) و زنجیرهای از مدارک و شواهد مؤید نقش علاء در افزایش اختیارات فراقانونی شاه به زیان نهادهای دیگر و کمک به بازتولید سلطنت مطلقه در دهه 30 را نادیده گرفتن، تحریف واقعیت تاریخی و افتادن از آن سوی بام نیست؟ نمیشود در همان ابتدای کتاب، تأثیرپذیری حسین علاء از خصلت مدرن سیاست در انگلیس و ترتیبات و نهادهای مردمی و دموکراتیک در این کشور را تأکید و تحسین کرد، بدون توجه به آنکه در همان صفحات گفتاری از علاء آورده شده که در تناقض آشکار با این ادعا قرار دارد «مملکت به مثابه یک کارخانه بزرگ است که هر جور ماشینآلات و لوازم کار را داشته و ملت به منزله اعضا و عملهجات و دولت ادارهکننده تمام است… در ممالک متمدنه دولت وظیفه خود را تمییز داده در جزئی و کلی جماعت دخالت و سرپرستی نموده به تمام عملیات نظارت دارد و حتی یک دکان مختصر را هم باید دولت اجازه افتتاح دهد.» (اعلامیه حسین علاء وزیر تجارت و فلاحت در روزنامه ایران، ص 42)
صرفنظر از دوره نمایندگی حسین علاء در مجلس پنجم که با چهره مشروطهخواهانهای از او روبهرو میشویم، در سایر ادوار سیاسی علاء را در خدمت نظم مستقر و تحکیم اقتدار و اختیارات نهاد سلطنت مییابیم. جالب آنکه در دهه 20 که در سایه اعاده نسبی نظام مشروطه، نهادهایی مثل پارلمان و کابینهها جان تازهای گرفته، گفتارهای سیاسی مسلط، بر محدودیت نقش شاه تأکید دارند، علاء در تلاش برای افزایش اختیارات نهاد سلطنت به ضرر سایر نهادهای سیاسی است.
در 1322 و طی نامهای به سیدحسن تقیزاده در لندن اذعان میکند که شاه نباید به نقشی که در قانون اساسی برایش در نظر گرفته شده و طبق آن باید سلطنت کند نه حکومت، اکتفا کند. ص 153)
4 سال بعد در نامه دیگری، با اشاره به اهتمام شاه برای افزایش اختیارات خود، آن را اقدامی معمول در سایر کشورهای مشروطه میداند. در دوره نهضت ملی و نخستوزیری مصدق، شواهد بیشتری هست که حکایت از تلاش علاء برای تشویق شاه برای فراتر رفتن از نقش مقرر در قانون اساسی و دخالت بیشتر در رویدادهای سیاسی میکند. او از شاه میخواست که در برابر دولت مصدق ایستادگی کند و تن به گزارش هیأت هشت نفره ندهد چراکه به اعتقاد وی شاه را از کلیه اختیاراتش محروم و ارتش را به یک سازمان سیاسی تبدیل میکند. (ص 408). پس از واقعه 9 اسفند و نقش علاء در آن که به برکناری از وزارت دربار (با فشارهای مصدق) انجامید، تحرکات وی علیه دولت قانونی مصدق مضاعف شد. در واقع طی پنج ماه قبل از کودتا، علاء در کانون تلاشهای براندازانه و ملاقات با دستاندرکاران کودتا قرار گرفت و نقش مؤثری در متقاعد کردن شاه برای مشارکت در کودتا و جایگزینی زاهدی داشت.
صرف گفتن اینکه علاء، مصدق را آدم فناتیکی میدانست که قادر به حل مسأله نفت نیست (ص 277) یا نگران خطر سقوط کشور به دام کمونیسم بود، اقدام وی در هماهنگی و مذاکره با نمایندگان دولتهای خارجی برای ساقط کردن یک دولت قانونی و مشروع را توجیه نمیکند، یا لااقل نمیشود هم این شواهد را مورد تأیید قرار داد و هم از دلبستگی علاء به قانون اساسی مشروطه و دموکراسی سخن گفت.
در سالهای پس از کودتا نیز علاء نقش خود را در جایگاه نخستوزیر و وزیر دربار ادامه داد. دوره دوساله نخستوزیری علاء پس از برکناری زاهدی را باید نخستین گامهای شاه در جهت گسستن ائتلاف از متحدین سابق و حرکت به سوی تحکیم سلطنت مطلقه و حکومت فردی در کشور دانست. دورهای که علاء با تبدیل شدن به مجری منویات شاهانه، نقشی مهم در تحکیم و بازتولید سیاست مطلقه در سالهای بعد ایفا کرد. حتی سیاستمدار محافظهکاری چون شریف امامی هم در سال 39 تأکید میکند که علاء در زمان نخستوزیری و وزارت دربار با کنار کشیدن و انصراف از مسوولیتهای قانونی خود و احاله دادن همه اختیارات به شاه، چه نقشی در تحکیم سلطنت مطلقه و ایجاد توهم قدرت در ذهن وی داشته است. استناد به ضرورتها و شرایط سیاسی داخلی و بینالمللی و پیش کشیدن موضوع کهنه ملاحظات مصلحتجویانه چیزی از مسوولیت شخصی علاء یا دیگر سیاسیون درگیر کم نمیکند. موضوع مسوولیت شخصی کنشگران سیاسی را میشود به وقت دیگری موکول کرد اما اینکه زندگینامهنویس علاء کماکان بکوشد با آوردن کدهایی، این حضور بیاثر (اگر نگوییم فسادآور) در قدرت را توجیه کرده و چهره مورد علاقهاش را همچنان مخالف سرسخت دیکتاتوری و مشروطهخواه معرفی کند جای تأمل دارد.
ریشه اختلاف شاه با زاهدی را در خودرأی بودن نخستوزیر معزول دانستن (ص 282)، کابینه علاء را موفقترین کابینهها ارزیابی کردن (ص 291)، تلاش علاء برای مبرا نشان دادن شاه از مسوولیت را عین وظیفهشناسی خواندن (ص 325) و تداوم حضور بیاثر و بیخطر وی در مناصب حکومتی را محصول تدبیر، انعطافپذیری و اعتقاد به نقش نهاد سلطنت در استقلال و تمامیت ایران شمردن (ص 292) تنها بخشی از تلاشهایی است که کتاب برای ارائه چهرهای دلخواه از علاء و توجیه مواضع و عملکرد این مشروطهخواه اسبق ارائه میدهد.
اینکه صفحات زیادی از کتاب را به انعکاس مصاحبهها و گفتوگوهای ظاهراً مترقی علاء در مورد احزاب، پارلمان، مطبوعات و… اختصاص دهیم (241-233)، نمیتواند جایگزین آثار ناشی از کنش سیاسی و کیفیت حضور او در ساخت قدرت باشد.
علاء طی مصاحبهای در همین سالها، خوشبینی و درستکاری را راز موفقیت و ماندگاری خود در سیاست ایران دانسته بود. تنها چند سال بعد، پس از سرکوبهای خرداد 42 و تصمیم شاه به اصلاحات ارضی و جایگزین کردن بوروکراتهای جوان به جای الیگارشی نیمهجان، گروهی از نخبگان سابق نظیر علیاصغر حکمت و سپهبد یزدانپناه در خانه حسین علاء در دزاشیب جمع شده بودند تا برای مقابله با رفتار حکومت چارهای بیندیشند. شاه ظاهراً خبردار شده و به مشاوران وفادار و در حال افول خود پیغام داده بود کاری نکنید که همهتان را به چاه… بیندازم! (خاطرات ژنرال، نشر نی، ص 3-172)
- * این مقاله قبلا در ماهنامهی علوم انسانی مهرنامه منتشر گردیده است.