آتشی که دانشگاه به پا خواهد کرد
دکتر جبار رحمانی *
در چند سال اخیر نقدهای جدی متعددی توسط بزرگان علمی کشور به جریان علم و نهاد دانشگاه در ایران مطرحشده است. نقدهایی که برخلاف آمارنامههای مسئولان از رشد علمی و ارتقای رتبههای جهانی، وجه دیگری از روند علم و آموزش عالی ایران را به نمایش میگذاشت.
این نقدها که از سیاستهای آمرانه ISI نویسی شروع شد و سپس توسعه انبوه دانشگاه در قالب دکانهای آموزشی در شهرها و شهرستانها مدنظر قرار گرفت و بعد هم مسئله ارتقای زودرس و بورسیههای بیکیفیت و درنهایت پذیرشهای انبوه دکتری ادامه یافت، منجر به شکلگیری موقعیتی بغرنج در دانشگاه ایرانی شد.
بزرگان دانشگاهی و اصحاب حقیقی علم، در ضمن این نقدها از افول کیفیت و از بیتوجهی به استانداردها در همه سطوح آموزش عالی بهشدت ناراضی و گلایهمند بودند. هرچند در وهله اول خطاب این اصحاب علم و صاحبنظران دانشگاهی، مسئولان سیاسی و مدیران آموزش عالی بودند، اما باگذشت زمان و پی بردن به واقعیت گوشهای ناشنوای مسئولان نسبت بهنقدها، نوعی ناامیدی و یأس از فضای دانشگاه و آینده پرمخاطره و رو به انحطاط آن در ایران در حالی شکلگیری و بسط یافتن بود.
ظهور موج گسترده تقلبهای علمی که در قالب مقاله، کتاب و پایاننامههای جعلی و سرقت شده آشکار شد، این رشد علمی کاذب را هرچه بیشتر عیان کرد. بوی تعفن فساد به مشام همه رسید، دیگر فضایی برای انکار نمانده بود، تا پیشازاین مرحله بسیاری از مسئولان به استناد آمارهای گنگ و مبهم، سیاست انکار و سیاست تغافل را نسبت به کیفیت آموزش عالی ایران در پیشگرفته بودند، از یکسو بحرانها و فرآیندهای مخرب در آموزش عالی را انکار میکردند و از سوی دیگر هم مسائل آشکارشده را نیز نادیده میگرفتند، بهگونهای که بهعنوان مثال مسئله تقلب علمی و سرقت علمی را هیچگاه نخواستند و نتوانستند پاسخی قاطع و قانع کننده بدهند. اما این بار از همه سو، بانگ رسوایی به گوش میرسید.
در چنین فضایی بود که بزرگان علمی کشور از فروپاشی و متلاشی شدن دانشگاه، از شکست دانشگاه ایرانی، از مرگ دانشگاه و پایان دانشگاه ایرانی و حتی از سوءتفاهمی به نام علم در ایران یاد کردند. هرکدام از اینها در ظاهر ضربههای نهایی به میخهای تابوت علم در ایران بود.
گویی این نقدهای جدی اصحاب علم از دانشگاه، با سروصدای گسترده بانگ رسوایی تقلب و سرقت علمی و… همآوا و همنوا شده بود و قضیه مرگ دانشگاه، بهطورجدی در حال تحقق یافتن است. جریانهای سیاسی نیز هرکدام بهنوبه خود تلاش میکردند از این آب گلآلود ماهی بگیرند، مخالفان دولت، وزیر و دولت را به سستی در تولید علم و کند کردن سرعت نور در تولید علم متهم میکردند و مدافعان دولت نیز تلاش میکردند نشان دهند آموزش عالی با تمام قوا در حال رشد علمی است و اتهام کند شدن یک تهمت بیهوده و سیاسی است.
به نظر میرسد که در این روایت فرایند انحطاط ایرانی، یک نقطه طلایی و یک لحظه ناب وجود دارد که کمتر کسی به آن توجه میکند: نکته مهم آن است که دانشگاهیان بیش از هرکسی این بانگ رسوایی را سر میدادند. هیچکس بهاندازه خود دانشگاهیان فریاد وامصیبتا سر نمیدهد. درحالیکه مسئولان از سرعت توهمی عجیب علم در ایران صحبت میکردند و تا حدی که نگران عقب افتادن جهان هم بودند، این نقدها و اعترافها شروع شد.
شاید نکته طلایی و خاص مسئله فساد در دانشگاه را وقتی بهتر میتوانیم بفهمیم که آن را با سایر عرصههای جامعه ایران مقایسه کنیم. فساد در فوتبال، فساد در صندوق فرهنگان، فساد در نظام بانکی، فساد در فضای صنعت نفت، و همه فسادهای کوچک و بزرگ جامعه ما… را کسانی آشکار کردند که اهل آن نهادها نبودند و بهنوعی انتقام از آن نهاد محسوب میشد.
به نظر میرسد که در این روایت فرایند انحطاط ایرانی، یک نقطه طلایی و یک لحظه ناب وجود دارد که کمتر کسی به آن توجه میکند: نکته مهم آن است که دانشگاهیان بیش از هرکسی این بانگ رسوایی را سر میدادند. هیچکس بهاندازه خود دانشگاهیان فریاد وامصیبتا سر نمیدهد. درحالیکه مسئولان از سرعت توهمی عجیب علم در ایران صحبت میکردند و تا حدی که نگران عقب افتادن جهان هم بودند، این نقدها و اعترافها شروع شد.
فساد در سایر نهادهای سیاسی و اقتصادی را افراد بیرونی و غریبههای نسبت به آن نهادها آشکار میکردند و سپس نهادهای بازرسی آن را بررسی و علنی میکردند، درحالیکه فساد در دانشگاه را باوجود مخالفت نهادهای رسمی و مدیران، خود اصحاب علم و بزرگان علمی کشور فریاد میزدند، تنها فسادی بود که صاحبخانه بیش از مدیر و مدعیان سیاسی به فسادش اعتراف میکرد. سایر نهادهای جامعه ما، فساد را تا آخرین لحظه پنهان میکنند.
به نظر میرسد تفاوتی عمیق و جدی در منطق مواجهه دانشگاهیان با فساد دانشگاه و اصحاب و مدیران نهادها و بانکها و وزارتخانهها با فساد در زیرمجموعههای خودشان وجود دارد. پیشگامی دانشگاهیان (منظورم صاحبان علم است، نه مدیران رانتی و بورسیههای جعلی در دانشگاهها) در اعلام فساد و علنی کردن آن، نشان از تداوم جوانههای امید و وجدان بیدار در این نهاد دارد.
دانشگاهیان در این زمینه بهخوبی نشان دادهاند علیرغم مداخلههای طولانیمدت نهادهای بیرونی در دانشگاهها که بخش زیادی از فساد دانشگاه ناشی از این مداخلهها و نیروهای آنها در قالب استادان زورکی و الکی در دانشگاهها بوده، هنوز روح این نهاد را زنده نگه داشتهاند. دانشگاهیان این جرأت و جسارت و ازخودگذشتگی را داشتهاند که بار این فاجعه را به دوش بکشند و حاضر به تحمل هزینههای آن بشوند، مهمتر از همه مسئولیت آن را بپذیرند، بهویژه مسئولیت اصلاح آن را.
دانشگاهیان اصیل نشان دادند که روح دانشگاه هنوز زنده است، علم، آزادی و خلاقیت هنوز وجود دارند، رگههای امیدی را نشان دادهاند که هنوز جریان دارد: نبض حیات دانشگاه هنوز میزند. به نظر میرسد آنچه ذیل عنوان پویش علیه فساد مطرحشده، نه در قالب شعار و نه در قالب ادعای رسانهای که در عمل توسط دانشگاهیان شروعشده است.
به دنبال قدیس سازی دانشگاهیان نیستیم، اصولاً در فضای اندیشه و تفکر آزاد، محضر مقدسی وجود ندارد، حقیقت در قلمرو آزادی معنا مییابد، نه تعبد. دانشگاهیان در حالی بهنقد فساد دانشگاه پرداختند که عده بسیاری از پیکر تباهشده جامعه و نهادهای آن در ایران صحبت میکردند، گویی امیدی به اصلاح و بازسازی آن نیست. در فضای این ناامیدی از اصلاح و احیا بهواسطه گسترش فراگیری فساد، دانشگاهیان نشان دادند که هنوز بخشهایی از جامعه جسارت اصلاح و روح زنده نقاد خودشان رادارند و همین جریان حیات انتقادی است که میتوان بهواسطه آن چشم امیدی به اصلاح داشت.
دانشگاهیان نقاد نشان دادند که راه مبارزه با فساد، نه انکار آن است، نه فرافکنی، بلکه شجاعتی اخلاقی میخواهد و روحی فداکار. سرپوش گذشتن، انکار و فرافکنی، فقط زمینه رشد همهجانبه فساد و تبدیلشدنش به یک هیولای غیرقابلمهار است. دانشگاهیان، نهتنها سرپوش نگذاشتهاند، بلکه آشکارش کردند و نهتنها انکار و فرافکنی نکردند، بلکه اعتراف کردند و مسئولیتش را بر گردن گرفتند (مسئولیت وضعیتی را بر عهده گرفتند که کمتر از نهادهای بیرونی دخیل در ایجادش سهیم بودهاند)، تا وجدان نیمه زنده دانشگاهی راهی به رهایی و روزنهای به امید اصلاح داشته باشد و از همین مجرا بتواند مسئله را حل کند.
به نظر میرسد نحوه مواجهه دانشگاهیان با فساد، الگویی برای مبارزه با فساد در ایران است. الگویی که هم میتوان منطق تولید فساد و هم منطق مواجهه با آن و هم منطق رفع فساد را از آن آموخت. اما این پرسش باقی است که آیا نهادهای دیگر سیاسی، اقتصادی، صنعتی و ورزشی که فساد تا مغز استخوان آنها نفوذ کرده، بهاندازه فضای دانشگاه، روح نقادشان زنده مانده است؟
صاحبان علم و اندیشه و بزرگان دانشگاهی نشان دادند که با اعتراف انتقادی به فساد، پذیرش مسئولیت آن و مهمتر از همه پذیرش مسئولیت اصلاح آن و ازخودگذشتگی و مایه گذاشتن از آبروی خود برای حل بحران و درمان فساد راه نجاتی را یافتهاند.
شیوه معهود مواجهه با فساد در ایران، که از سوی مسئولان باسیاست انکار و سیاست فرافکنی همراه بوده است و از سوی مخالفان سیاسی و منتقدان ذاتگرا، که فساد به خصیصه ذاتی سیستم تقلیل داده شد و درنهایت غیرقابل درمان و اجباری خواهند شد، راه به بیراهه خواهند برد. شاید این پویش مسئولانه دانشگاهیان، الگویی برای مبارزه با فساد باشد.
گویی دانشگاهیان، مدلی ققنوس وار را برای درمان فساد انتخاب کردهاند، ققنوس برای تداوم خودش و تولد ققنوس جدید، شعلههای آتش را خودش تولید میکند و بهواسطه سوختن در آتش خودساخته، تخم ققنوس جدید را ایجاد میکند. آتشی که از نقدهای صریح دانشگاهیان اصیل در حال شکلگیری است تنها راه نجات ققنوس عقل در قالب نهاد دانشگاه در جامعه ایرانی است.
- *انسانشناس و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
- به نقل از:http://fararu.com