انسان ايرانی|Homopersicus
مقالات

درآمدی بر تطور سیاست مذهبی صفویه

الهه نصیری

برآمدن دولت صفویه با تمایلات شیعی-صوفی، از جمله ویژگی های برجسته شکل گیری سلسله صفوی محسوب می شود. بر خلاف تصور رایج این تمایلات از آغاز تکوین خاندان صفویه به شکل مدون و یا از پیش طراحی شده مطرح نبوده‌اند، بلکه در طی تاریخ حیات صفویه شکل می‌گیرند، رشد می‌کنند، نادیده گرفته می‌شوند و یا مسخ می‌گردند.

به نظر می‌رسد، روند رشد و ظهور اندیشه های متفاوت و بعضاً متعارض مذهبی، در زمان استیلای مغول‌هاست که شدت می‌یابد. در این دوره، زمینه آزادی مذهبی بیش از گذشته فراهم می‌شود. به یک معنی مغول‌ها، استیلا گرانی بودند که بجز نگهداری خود در برابر حملات دیگران نمی‌اندیشیدند و به واسطه همین امر است که نظریات مختلف اسلامی در کنار هم اظهار وجود می‌کنند.

این همزیستی عقاید و نظریات مذهبی باعث نوعی آزادی عقاید مذهبی و تسامح دوجانبه از سوی مذاهب گوناگون اسلامی می‌شود. مجالس مباحثه بین مکاتب مختلف در دربار سلاطین برگزار می‌شود، اما مع‌هذا حکام نسبت به آنچه که در سطح مذهب می‌گذشت بیگانه بودند[1].

نوع نگرش آن‌ها به مذهب، به استثنا موارد شخصی از ابراز علاقه حاکم یا سلطانی نسبت به تشیع و یا تسنن، نگرش ابزاری بوده، به گونه ای که مذهب به عاملی جهت تحکیم و حفظ متصرفات قلمرو حکام از گزند شورش و قیام‌های محلی، تنزل می‌یابد. گروش آن‌ها به دین اسلام، دست کم در آغاز اقدامی ظاهری محسوب می‌شود. در این دوران است که مبارزه بر سر نفوذ و افزایش قدرت، میان مذاهب، در جهت تقرب به دربار بالا می‌گیرد و مذاهب از روی تعصب بر هم می‌تازند.

در این بین، فقهای شیعی نیز مبارزه برای پیروزی بر حکومت مرکزی و شیعه ساختن آن را دنبال می‌کنند. مذهب تشیع در دوران غازان خان و محمد خدابنده (الجایتو)، مورد توجه قرار می‌گیرد. در این جهت، کوشش‌های حسن ابن یوسف بن مطهر حلی 629 تا 706 ه.ش (1250- 1327 م) فقیه و عالم که در حوزه های شیعی به علامه حلی شهرت دارد قابل ذکر است. امتیاز علامه حلی نزد شیعه آن است که در مجلس خدابنده با عالمان سنی مناظره و آنان را مغلوب کرد و مذهب شیعه را رواج داد و کتب «منهاج الکرامه» و «کشف الحق» را بدین منظور نوشت[2] (کتاب ابطال الباطل فضل الله بن روزبهان در واقع ردیه ای است بر کشف الحق علامه حلی)

با وجود تمامی تلاش‌های که برای تفوق مذهب تشیع صورت می‌گیرد، تا آغاز قرن نهم هجری، بسیاری از مردم ایران سنی بوده‌اند، تسنن مذهب رسمی اکثر دولت‌های ایران تا عهد صفویه بوده، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است که اگر به فرض تشیع در قرون هشتم و نهم هجری در اقلیت بوده، ولی این اقلیت همواره فعال و الهام بخش بسیاری از نهضت‌هایی بوده است که در تقابل با حکام وقت شکل می‌گرفته‌اند. همین ویژگی آمیختگی جنبش‌های مخالف با اندیشه های شیعیان است که بعدها در برآمدن سلسله صفویه به شیوخ آن یاری می‌رساند.

از سویی دیگر، به واسطه تساهل و تسامح مذهبی مغول‌ها، نفوذ تصوف بیش از پیش در ایران استوار می‌گردد. ویرانی کشور و فقر و فلاکت عامه مردم، به رواج نظر بدبینانه تصوف نسبت به زندگی جسمانی «این جهانی» کمک کرد و تبلیغات به سود دست شستن و دوری از دنیا و فعالیت‌های اجتماعی، موثر واقع شد. در این دوره خانقاه‌های پراکنده درویشان و صوفیان به شکل سلسله های بزرگ اخوت درآمدند که هر یک پیرو طریقی از صوفی گری بوده‌اند. سلسله های صوفیه در آغوش مذاهب اسلامی سنی یا شیعی به صورت جریان عرفانی می‌زیسته‌اند[3].

مغول‌ها، مانند سایر کسانی که منشأ استپی داشته‌اند، شکل رمزآلود اسلام را که در تصوف تجلی می‌یافت، ترجیح می‌دادند، مرشدان صوفی همواره باعزت و احترام پذیرفته می‌شدند. «یک چهره مذهبی فرهمند که احتمالاً کارهای عجیب و غریب می‌کرد، برای یک فرد عشایری، بیشترین جذابیت را داشت[4].» تصوف به خاطر دربرداشتن دو جنبه انجام امور محیرالعقول و مبهوت کننده و نیز ایجاد روحیه بی حالی – که منفصل شدن مردم می‌انجامید – از جانب مغول‌ها و امرای ایلخانی مورد توجه قرار می‌گیرد.

قدرت و اهمیت شیوخ شاخه های مختلف تصوف، در جامعه مغول ایران و بعد از آن بدان پایه بود که این شیوخ را می‌توان پادشاهان بی تاج و تختی دانست که بر همه مردم وبر سراسر مملکت فرمانروایی داشتند. تقریباً همه مردم مرید شیخی بوده‌اند و اکثر دهات و املاک و آبادی‌های کشور، وقف خانقاه‌ها بوده است[5].

این شیوخ در کار سیاست دخالت می‌کرده‌اند و گاه بر ضد قدرتمندی و به نفع دیگری وارد گروه بندی می‌شدند، البته اظهار تمایل به جانب شخصیتی از سوی شیخی، می‌توانست منافع فراوانی را عاید آن شخص کند.

شیخ صفی‌الدین اردبیلی، در واقع یکی از نمونه های بارز شیخی صوفی با اقتدار و توانایی‌های مذهبی-سیاسی بود. شیخ صفی‌الدین با نیروی مادی و معنوی خود و با یاری گرفتن از جو فرهنگی زمان یعنی دل بستن و بیم خرافاتی مغول‌ها از معجزات و کرامات که شیخ مدعی آن بود، پایه های حکومت صفوی را پی ریزی می‌کند.

در ادامه شرح مبسوطی راجع به این وجه خاص سلسله صفوی که در به قدرت رسیدن این خاندان موثر واقع شد ارائه خواهد گردید.

1- صفویه و تصوف

 همان‌گونه که اشارت رفت، شاه اسماعیل میراث خوار سلسله‌ای از شیوخ صوفی منش بود. این منش صوفیانه، از شیخ صفی‌الدین اردبیلی 631 تا 713 ه.ش (1252 تا 1334 م) سرسلسله صوفی این خاندان تا شاه اسماعیل 866 تا 903 ه.ش (1487 تا 1524 م) بنیان‌گذار سلسله سیاسی – حکومتی صفویه، متحول و دگرگون می‌گردد. در واقع بسط پایگاه قدرت سیاسی شیخ صفی‌الدین به واسطه نفوذ مذهبی و تقدس اوست. به تعبیر دیگر قدرت و نفوذ کلام او در میان امرا و حکام تحت تأثیر میزان و شدت سیطره او بر مریدانش است، قلمرو این مریدان گاه از مرزهای ایران فراتر می‌رفت. فراوانی مریدان او و نیز انتساب معجزات به وی، احترام حکام ایلخانی و نیز دولت‌مردان عصر را نسبت به او برمی انگیزد. حتی روزبهان خنجی که در تاریخ از او به عنوان نویسنده ای تندرو و متعصب سنی یادشده، شیخ صفی‌الدین را با عنوان «قطب عالم»، یاد می‌کند[6].

بعد از وی با جانشینی پسرش صدرالدین، زعامت سیاسی خاندان صفویه به تدریج شکل می‌گیرد. حاکم وقت – اشرف چوپان- ابتدا نسبت به صدرالدین اعتقاد و ارادت داشت ولی با فزونی گرفتن دایره نفوذ او، با وی به عناد برمی خیزد و او را به تبریز فرا می‌خواند، شیخ صدرالدین به گیلان می‌گریزد. این موضوع اضطراب بیشتری در اشرف چوپان ایجاد می‌کند که مبادا فتنه ای برپا شود. با شکست اشرف چوپان در جنگ با ارغون، شیخ دوباره به اردبیل باز می‌گردد و تا زمان مرگ به هدایت و ارشاد مریدانش می‌پردازد. از جمله مساعی وی جمع آوری مریدان و بذل و بخشش به ایشان است.

در زمان خواجه علی (ملقب به علی سیاه‌پوش) پسر شیخ صدرالدین است که برای اولین بار در تاریخ صفویان به ظهور فدائیان در میان مریدان این خاندان اشاره کرده‌اند.

موضوع بعدی راجع به دوره خواجه علی ارادت تیمور گورکانی نسبت به وی است که بنا به روایتی اسیران عثمانی را به وی می‌بخشد که قریب » 100 هزار کس دربند و زنجیر بودند[7]» عده ای از این اسیران به موطن خود باز می‌گردند وعده ای در اردبیل سکنی داده می‌شوند که بعدها همگی از مریدان خواجه می‌گردند و اساس لشکر قزل باش را پی ریزی می‌کنند. اولین تمایلات شیعی را نیز به خواجه علی نسبت می‌دهند. اما در زمان جنید فرزند ابراهیم است که تحول سیاسی در ساختار جنبه صوفیانه این خاندان صورت می‌گیرد.

سلسله تیموریان با مرگ شاهرخ پسر تیمور، در زمان جنید، دچار تشتت و از هم پاشیدگی می‌شود و شرایط لازم برای ایجاد تحول به دست جنید فراهم می‌گردد. نفوذ افکار شیعه غالیانه آغاز می‌شود. شایعاتی مبنی بر ظهور مهدی (عج) و جنگ جنید در رکاب آن حضرت انتشار می‌یابد.

بر اثر تهدیدات جهانشاه، جنید به دیار بکر منطقه تحت حکومت اوزون حسن پناه می‌برد و در آنجا با خواهر وی ازدواج می‌کند. این پیوند بر قدرت جنید می‌افزاید. دعوت سیاسی جنید با پوشش جهاد با کفار، آشکار می‌شود. فرزند او حیدر بر وجهه غالیانه شیعی این خاندان می‌افزاید. بنا به گفته فضل الله بن روزبهان، حیدر اصل اباحت را در میان پیروان خویش تبلیغ می‌کرد[8]. «اباحه در لغت به معنای اجازه و در اصطلاح، جایز شمردن محرمات دینی ‌است… در میان فرق مختلف مسلمان گروه‌هایی پیدا شده‌اند که بر اساس تأویل ظواهر قرآن و حدیث و یا بر مبنای معاذیر دیگر بعضی از تکالیف شرعی را از خود ساقط دانسته و ارتکاب برخی از اعمال منافی شرع را بر خود مباح شمرده‌اند. « [9] سلطان حیدر،کلاه قرمز رنگ دوازده ترک را به واسطه نسبت با 12 امام شیعی، باب می‌کند و از این‌رو به قزلباش (کلاه قرمز) شهرت می‌یابند. در زمان حیدر نفوذ فدائیان و آیین‌های فتوت گسترش می‌یابد. اعتقاد کورکورانه وبی چون و چرا نسبت به مریدشان و سر دادن شعارهای جنگی که در آن‌ها خود را فدایی شیخ می‌نامیدند. افزایش روحیه جنگ آوری میان آن‌ها عملاً آن‌ها را از خط و مشی صوفیانه متمایز می‌سازد.

با مرگ حیدر گروه کثیری از مریدان جان نثار و فدایی به دور اسماعیل حلقه می‌زنند. اسماعیل با ارائه یک سری روایات و ذکر الهامات غیبی، خود را به ائمه اظهار مخصوصاً حضرات علی (ع) متوسل می‌نماید و در 13 سالگی با ادعای جهاد و مبارزه بابی دینان و گمراهان، پا به میدان می‌گذارد، درحالی‌که گروه کثیری از مریدان جانباز و فدایی خدا گونه او را می‌ستایند و در راهش جان می‌بازند. اگر چه وی لقب مرشد کامل را در طریقت صوفیانه داشت ولی در زمان او فضایل و آداب صوفیانه تنها به هدایت و ارشاد و جذب مریدان بی شمار تنزل می‌یابد.

در حقیقت، به تدریج ساده زیستی، خضوع و فروتنی و دوری از تجملات که از مبانی تصوف و درویشی محسوب می‌گردید از جانب شیوخ صفویه کنار گذاشته می‌شود. با افزایش قدرت شیوخ صوفی، این توان در راه کسب قدرت و منافع شخصی به کار می‌رود، خانقاه ایشان به مرکز پرورش شیوخ، رواج خرافات و ارائه معجزات به مردم تبدیل می‌شود. مردم برای آن‌ها در حد خرافات احترام قائل بودند. این شیوخ مقدس، مشکلات و مسائل واقعی و مذهبی مردم عادی را برطرف می‌کردند و از طریق ملاقات‌ها، گردهمایی‌ها و نمازهای دست جمعی دل مردم را با نزدیکی به خداوند می‌ربودند.

اما در واقع در زمان جنید و حیدر است که آن‌ها چیزی بیش از تکریم و احترام برای خویش قائل هستند. عظمت و شوکت مقدس گونه آن‌ها، راه را برای دعاوی سیاسی‌شان هموار می‌سازد.

اسماعیل ابتدا با دعوی رواج دین حق پا به عرصه کارزار می‌گذارد و رسالت خود را «احیاء دین آبا و اجداد و حضرات ائمه معصومین (ع) می‌داند، نه داعیه سلطنت جهانگیری[10].» او از طریقت صوفیانه و سنت تصوف خاندان صفوی به عنوان عاملی برای حفظ و استمرار نفوذ بر طایفه قزلباش استفاده می‌کرد، به عبارتی از توان و کارآیی القاب و ارتباطات مرید و مرادی فرقه تصوف سود می‌جست. اما بعد از تشکیل و استقرار حکومت توسط اسماعیل، بسیاری از منش‌های صوفیانه مخصوصاً آن‌هایی که در دل مذهب تشیع شکل گرفته بودند، مانند فرقه تصوف نقش بندی مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند و در کنار لعن و سب سه خلیفه اول، دشنام بر اولیاء صوفیه را بر آن افزودند[11].

در اواسط قرن دوازدهم با وجود مقبولیت طرق صوفیانه نزد عامه مردم، خودسری برخی از امرای قزلباش و ظهور دعاوی مهدی گری و پیغمبری از سوی چنین فرقه‌هایی، جایگاه تصوف را نزد شاهان صفویه تنزل داد، به گونه‌ای که واهمه به وجود آمدن یک مرکز قدرت دیگر هم عرض قدرت مرکزی، موجب تغییر سیاست صفویه نسبت به طریقه های تصوف گردید، اما پادشاهان صفویه کماکان از توان القاب صوفیانه برای حفظ اقتدار خود بهره می‌جستند. در ادامه یک چنین سیاستی است که فقیهی شیعی به نام محمد باقر مجلسی 1006 تا 1078 ه.ش (1627 تا 1699 م) مشایخ زهد و تصوف را مورد حمله قرارداد و برخلاف سیره فقها، غنا را بر فقر رجحان داد و به تکفیر صوفیان پرداخت از آن پس صوفیان تحت فشار و پیگرد قرار می‌گیرند و فقها خواستار جدایی مشی صوفیانه و تشیع و تفوق کامل شریعت تشیع می‌شوند.

 2- صفویه و تشیع

 دعوی مذهب تشیع و اجرای معتقدات این مذهب، یکی از ارکان اصلی دولت صفوی بوده است. زمینه ظهور و بروز تاریخی این مدعا، با عصر ایلخانی وعدم تعصب دینی آنان پیوند دارد. در واقع همان‌گونه که در قبل آورده شد نوعی تساهل و تسامح و نبودن تعصب مذهبی در عهد مغول و ایلخان به رواج عقاید و مذاهب گوناگون ازجمله تشیع می‌انجامد[12].

در حوزه‌های شیعی، فقیهان و متکلمان بسیاری مطرح می‌شوند که به ترویج عقاید این مذهب یاری می‌رسانند که در این میان کوشش‌های علامه حلی در بسط عقاید شیعی قابل توجه است.

در واقع در یک بستر تاریخی مناسب، افکار و عقاید مذهب تشیع، پیروان خود را باز می‌یابد. نهضت‌های مردمی که علیه مظالم مغول‌ها و قوانین سخت مالیاتی که در قالب قواعد شرعی شکل می‌گرفتند، در چارچوب افکار شیعی مطرح می‌شوند. مظلومیت آل علی و خاندانش و تضییع حقوق آن‌ها مبنی بر ولایتشان بر مسلمین، دستاویزی برای بیان تعارض و مخالفت با حکومت‌های وقت بود. از آنجایی که عمدتاً اسلام اهل سنت و جماعت، تفوق سیاسی داشت، اندیشه های مخالف در قالب تشیع ریخته می‌شد. چنین است که شیعی گری سلسله صفویه، امری بعید و دور از ذهن نمی‌نماید.

تحول مذهبی، یعنی استحاله گرایشات صوفیانه شیخ صفی‌الدین اردبیلی به تشیع جنگجویان جنید و حیدر، زیربنایی جدید برای دستیابی به تحولات سیاسی به سود شاه اسماعیل می‌شود.

لذا با شدت یافتن جنگ خانگی شاهزادگان آق قویونلو برعلیه یکدیگر، اسماعیل با برخورداری از نوعی الوهیت و تقدس مذهبی، که پیروانش را به اطاعت کورکورانه وامی دارد، و همچنین استفاده از نیروی جنگجویان غازی، حملات خود را در سال 878 ه.ش (1499 م) آغاز می‌کند. در واقع زوال حکومت آق قویونلو که به صورت غیرقابل وقفه ای شروع شده بود از نظر تیزبین اسماعیل پوشیده نماند و همان‌گونه که هینس به درستی اشاره می‌کند، «هنگامی‌که در آخر سال 878 ه.ش او یعنی پسربچه ای که هنوز سیزده سال تمام نداشت از لاهیجان خارج شد تا میراث جدش اوزون حسن را قبضه کند، تاریخ روحانی اردبیل، عملاً به پایان می‌رسد و تاریخ سلسله صفویه آغاز می‌گردد.»[13]

یادآوری این نکته به نظر ضروری می‌رسد در منابعی که بعد از به قدرت رسیدن دودمان صفویه تحریر یافته‌اند، احتمالاً با جعل و قلب تاریخ، نسب آنان را به امام هفتم امام موسی کاظم(ع) می‌رسانند اما دقیقاً مشخص نیست که در چه تاریخی شیوخ صفوی مذهب تشیع امامیه را اختیار می‌کنند. آنچه که مشخص است شیخ صفی‌الدین سنی شافعی مذهب بوده. حمدالله مستوفی تاریخ نگار قرن هشتم هجری در «نزهت‌القلوب» ذکر می‌کند که مردم اردبیل در آن تاریخ شافعی مذهب و مرید شیخ صفی‌الدین اردبیلی بوده‌اند.[14]

اسماعیل به اردبیل حمله‌ور می‌شود، تا سال 879 ه.ش (1500 م) تبریز را به تصرف خود در می‌آورد و آنجا را دارالسلطنه اعلام می‌کند. وی قبل از اینکه تمام خاک ایران را به متصرفاتش ضمیمه سازد، مذهب امامیه یا شیعه اثنی‌عشری را در تمام بلاد تحت حکومت خود رسمی اعلام می‌کند وبا سختگیری و تعصب شدید به اجرای این امر، اهتمام می‌ورزد، به گونه ای که در موطن مذهبی- عقیدتی خویش، اردبیل، «هر آن کس را که از گفتن شهادت اعراض نماید در آتش می‌سوزاند[15]» تمسک به مذهب برای وی در حکم عامل تجهیز کننده نیروها در جنگ‌هاست، مذهب فی نفسه می‌توانست نیروهای مختلف از قبایل و دسته‌جات ناهمگون را، تحت یک پرچم، متمرکز و هماهنگ سازد. هم او در اوایل جلوس به تخت سلطنت دستور می‌دهد، «به نام ائمه اثنی‌عشر (ع) خطبه بخوانند. اشهد ان علی ولی الله وحی علی خیرالعمل را به اذان ضم کنند و زبان به طعن و لعن ابابکر و عمر و عثمان بگشایند و هرکس که خلاف کند سر از تنش بی اندازند. « [16]

یک پارچه سازی مذهبی و شدت عمل در اجرای آن، از تمرد و گردنکشی حکام ولایات متصرفه جلوگیری می‌کرد و در ضمن با اعلام سرسپردگی نیروهای جدید، توان و قدرت افزون‌تری برای ادامه فتوحات و حفظ متصرفات، در اختیار شاه اسماعیل قرار می‌داد. بر این مبنا، سرزمینی که در اوایل به قدرت رسیدن او، در اختیار 12 حاکم که هر یک داعیه استقلال داشتند، قرار داشت ظرف مدت 15 سال، عملاً یکپارچه و تحت اقتدار یک حکومت مرکزی قرار می‌گیرد. [17]

رسمی ساختن مذهب شیعه امامیه و لعن سه خلیفه نخستین، ترویج سنی کشی، مناسبات ایران را درزمان صفویان با دولت‌های همسایه سنی مذهب، یعنی ترکیه عثمانی که اینک داعیه دار خلافت مسلمین است و خان نشین های ازبک ماوراءالنهر و خوارزم – که فضل الله بن روزبهان بعد از به قدرت رسیدن شاه اسماعیل به این مراکز پناه می‌برد – خراب می‌کند. اگرچه مذهب در ارتباطات و جنگ‌های ایران و دو لت‌های یادشده، همواره نقشی تبعی داشته ولی عمدتاً عامل محرک در ایجاد و تشدید این‌گونه مخاصمات بوده است. شاه اسماعیل در جنگ چالدران 893 ه.ش (1514 م) با سپاه عثمانی، سردار سپاه سلطان سلیم را متهم به کفر و زندقه می‌کند و او نیز مذهب شاه اسماعیل را جدید و باطل می‌داند و هر یک انگ ناحق بودن به دیگری می‌زند و این‌گونه تحت عنوان نجات دین حق، هر یک بی‌رحمانه‌ترین اعمال را نسبت به دیگری روا می‌دارد.

همان‌گونه که آورده شد، شیوخ اولیه این خاندان، تمایلات آشکار شیعی نداشتند. درزمان خواجه علی این دعوی شکل می‌گیرد و بعدها این ادعا تکیه گاهی جهت دستیابی به مطامع سیاسی‌شان می‌گردد. در واقع برای این ادعا، سه منظر اجتماعی عقیدتی و سیاسی می‌توان یافت.

الف) در نخستین منظر – یا بعد اجتماعی قضیه – به ماهیت بسیاری از مبارزات و جنبش‌های سیاسی توجه می‌گردد. این‌گونه افکار عموماً در لفافه افکار و آراء شیعی مجال بروز می‌یابند. اکثر ناراضیان حکومتی در حرکت‌های اجتماعی و سیاسی خویش، از ایده مطالبه حکومت به وسیله خاندان پیامبر، سود جسته و آن‌را دستاویزی برای مخالفت خوانی خود قراردادند. این روند در طی تاریخ حیات سیاسی دودمان صفویه، قبل و بعد از استقرارشان، قابل ملاحظه است از شیخ صفی‌الدین تا شاه اسماعیل ملاحظات و تاکیدهای مذهبی رنگ بیشتری به خود می‌گیرد و در زمان شاه طهماسب توجیهات نظری و شرعی آن پی ریزی می‌شود. در حقیقت درزمان شاه طهماسب است که نسب سازی خاندان صفویه و ادعای اتصال آنان به ائمه اطهار، به صورت مکتوب درج می‌شود. همچنین در این دوره است که سطح توجه به مکتب تشیع از ظواهر و شعارهای ساده به تنظیم و ترتیب آیین شیعی به یاری فقیهان و متکلمان، تغییر می‌یابد.

ب) در دومین منظر، خصلت ذاتی و اعتقادی شیعه، مدنظر قرار می‌گیرد. همان‌گونه که عنوان شد، شیعیان با باور به مظلومیت علی (ع) و آل او و تضییع حقوق آن‌ها در جانشینی بلافصل پیامبر، همواره مترصد بودند که این حق در مسیر اصلی خود جاری و ساری گردد؛ لذا صفویه می‌توانست با دعوی شیعی و اظهار ارادت نسبت به ائمه اطهار و در واقع با جامع عمل پوشانیدن به این باور شیعی اقدامات خود را به اصول دین شرع مزین سازد و حرکت خود را اقدامی در جهت نیل به این هدف معرفی می‌نماید.

یکی دیگر از خصایص اعتقادی شیعه، تسلیم و اطاعت محض از امام است. معصوم بودن و وجود معنویت الهی در ائمه، به واجب اطاعت بودن آن می‌انجامد. در خط مشی خاندان صفویه، این نکته تبدیل به اطاعت کورکورانه مرید از مراد می‌گردد. چنانچه بر پایه چنین اعتقادی، اسماعیل ادعای معصومیت کرده و خود را حامل ولایت از جانب ائمه می‌داند.

اعتقاد به مهدویت و ظهور عاجل حضرت مهدی، نکته دیگری است که در دعاوی صفویان از اندیشه شیعی به عاریت گرفته می‌شود. شیوخ صفوی خود را نماینده و فرستاده آن حضرت معرفی می‌کنند و با انتصاب خود به ایشان، جنگ و تجاوزهای نظامی خود را، جهاد و مقدمه ظهور آن امام می‌نمایانند.

ج) سومین منظر، که شاید به مفهوم مدرن بتوان آن را «انگیزه سیاسی» نامید این است که در زمانی که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران پیرو مذهب سنی بوده‌اند، موجودیت یافتن یک دولت با تمایلات شیعی می‌توانسته است انگیزه سیاسی برای کسب هویت و متمایز کردن قلمرو خود از همسایگان سنی عثمانی و ازبک بوده باشند[18]. در حقیقت آن‌ها با ادعای تشیع، سلاطین سنی و ازبک را کافر، مرتد و یا مبدع می‌خواندند و امر جهاد را برعلیه آن‌ها جاری و جایز می‌شمردند.

متقابلاً دشمنان ازبک و عثمانی، با تمسک به علما، برای اقدامات سیاسی خود وجوه شرعی می‌یافتند. آن‌ها توانستند بر دشواری قضیه جهاد مسلمانان برعلیه مسلمانان غلبه کنند. علما و فقهای ترک مسئله را به این شکل حل کردند که تا زمانی که ایرانیان فرمان‌بردار سلطان عثمانی نشوند جنگ با آنان عادلانه خواهد بود وجهان اسلام تنها می‌تواند یک امام داشته باشد نه دو امام. آن‌ها در این نتیجه گیری به حدیثی اشاره می‌کردند که به شکل بسیار خشنی همین مفهوم را می‌رساند که «اگر (دریک زمان) با دو خلیفه بیعت شود یکی از آنان را بکشید[19].» آن‌ها شیعیان را که سه خلیفه نخست را قبول نداشتند برابر کفار می‌دانستند. چنانچه فضل الله ابن روزبهان که در این زمان به دیار ازبکان پناه برده بود، سب ابوبکر و عمر و افضلیت ائمه بر پیامبر را نمونه‌هایی از اقاویل کفرآمیز می‌داند و کافران و مرتدان را محدورالدم می‌داند[20].

بدینسان رسمی ساختن مذهب شیعه، شکاف عمیقی میان ایران و همسایگان آنان پدید می‌آورد. آنچه این شکاف را وسعت می‌بخشید، تعصب و سختگیری شاه اسماعیل در اجرای روند شیعی ساختن مردم ایران بود. تشیع دین رسمی نبود بلکه دین اجباری بود که بنا به فرمان شاه اسماعیل لازم‌الاجرا شده بود. لعن سه خلیفه نخستین، اعدام و ایذا و تعقیب اهل سنت و «محدورالدم اعلام کردن افراد غیر شیعی[21]» به آتش مخاصمات داخلی و خارجی دامن می‌زند.

در زمان تشکیل سلسله صفویه توجه به مذهب سنت و جماعت در ایران هنوز در میان مردم ایران استوار بود. طبق گفته حمدالله مستوفی در اکثر بلاد ایران مذهب اهل سنت رواج داشت[22]. به خصوص در اصفهان و شیراز و کازرون و یزد و دیگر شهرها که سنی مذهب بودند، اعدام‌های دسته جمعی و شکنجه سنیان صورت می‌گیرد. بسیاری از علمای اهل سنت به مذهب شیعه درآمده و جان خویش را نجات دادند برخی نیز مانند فضل الله بن روزبهان به دربار عثمانی و یا ازبکان پناه می‌بردند و این هر دو را تحریک می‌کردند که به دولت صفویان حمله کنند. فضل الله بن روزبهان که در این ایام به دربار خان ازبک گریخته بود حتی قصیده ای در تهنیت جلوس سلطان سلیم می‌سراید و در ضمن آن، از او تقاضای نجات دین و ضم خاک ایران را به عثمانی می‌کند.[23]

 غزل برک است همچون مار افعی             سرش را تا نکوبی نیست نفعی
تویی امروز به اوصاف شریفه                       خدا را و محمد را خلیفه
رواداری که گبر و ملحد و دد                        دهد دشنام اصحاب محمد؟ …
بیا از نصر دین کسر صنم کن                       به تخت روم ملک فارس ضمن کن
که شرق و غرب را از نعمت و کام               نگیرد باز ذوالقرنین و اسلام

 نتیجه گیری

 تطور سیاست مذهبی صفویه، واقعیتی است که اصل قدرت در بطن آن نهفته است. منحنی سیاست مذهبی سلسله صفویان از گرایشات صوفیانه آغاز می شود، با ظهور فدائیان و آئین های فتوت تکوین می یابد، وجه اندیشه های شیعی غالیانه آن افزایش می یابد و سپس جایگاه تصوف تنزل یافته و در آخر به توفق کامل شریعت متشرعانه  می انجامد. محرک چنین دگردیسی در اعمال سیاست دینی در دوران صفویه، برقراری، تثبیت و تمرکز قدرت از سوی حاکمان آن است. در واقع روند شکل گیری و تکوین قدرت سیاسی سلسله صفویه با اتکا به برداشت متشرعانه از مذهب تشیع امکان پذیر می شود و با تثبیت هرچه بیشتر نظام سیاسی بسته صفوی، تمایلات متشرعانه از اعتبار و نفوذ بیشتری برخوردار می گردد.

فهرست منابع:


مطالب مرتبط

بررسی اندیشه‌های میرزا یوسف مستشارالدوله تبریزی

انسان ایرانی
۱۳۹۳-۰۴-۰۹

پارسی در ازبکستان

انسان ایرانی
۱۳۹۲-۰۲-۲۲

بسط اعتدال، از حوزه خصوصی تا حوزه عمومی

انسان ایرانی
۱۳۹۲-۰۴-۲۲
خروج از نسخه موبایل