نویسنده: کاستیکا براداتان**
ترجمه: الهه نصیری
هنگامی که جایزه نوبل ادبیات در سال 2009 به هرتا مولر اهدا شد، برخی معتقد بودند که این انتخاب بن مایه سیاسی دارد و آن را مورد انتقاد قرار دادند. من فکر میکنم حق با آنها بود، اما با دلایل متفاوت. آثار او سیاسی است اما نه بطور سطحی، بلکه به معنای عمیقتر درادبیات، به عنوان شاهد محسوب می شوند. در آثار او زیبایی شناسی و سیاست با هم آمیختهاند به گونه ای که یکی بدون دیگری غیر قابل فهم است. گاهی «گفتن حقیقت» میتواند صرفاً یک ژست سیاسی باشد، در کار مولر هر دو موضوع «گفتن» و «حقیقت» بسیار مهم هستند تا اندازه ای که داستان سرایی برای او حقیقت سرایی (truth-telling) است. اهمیت فوقالعاده او برای ترسیم تاریخ فجیع اروپای قرن بیستم از همین روست.
یک باور غلط رومانتیک وجود دارد که ترور و وحشت همواره تاثیرگذار، سبعانه و اگر اقتضا کند شیطانی است – به عبارت دیگر، اگر ترور غیرعادی نباشد چیزی نیست. با این حال، این امر به ندرت در مورد زندگی واقعی صادق است. چسلاو میلوش (برنده نوبل ادبیات 1980) این امر را به گونه ای فوقالعاده در کتابش (The Native Realm) بیان کرده است: «ترور… بزرگ و شگفت انگیز نیست بلکه پست و فرومایه است، یک نگاه دزدکی که تار و پود جامعه بشری را از بین میبرد روابط میلیونها نفر از افراد را به کانالهایی برای باج گیری تغییر میدهد. ترور میتواند میان مایه، حتی سادهلوحانه و در عین حال در همه جا حاضر باشد. میتواند بسیار مبتذل، کاملاً غیر رمانتیک اما بی پایان باشد. ترور و وحشت زمانی پدیدار میشود که پلیس مخفی دوستتان را متقاعد کند که در مورد شما گزارش دهد، هنگامی که در اتاقتان در غیاب شما اشیاء جابجا شوند، هنگامی که بازجو پلیس مخفی، درست قبل از ترک دفتر او پس از یک بازجویی طولانی مدت به شما میگوید: «منتظر حوادث باش» و یا هنگامی که دوستان شما مرتکب خودکشی صحنه سازی شده (ناشیانه) میشوند.»
به همین دلیل کار هرتا مولر بسیار مهم است. کار مولر ترسیم دقیق و موشکافانه این صورت میان مایه و در عین حال شیطانی توتالیتاریسم اروپا است. چیزی که تا حد زیادی تاکنون درک نشده بود. رمانهای او ترسهای خرد کننده و نگرانیها را در یک جهان وارونه شده مستند میسازد، یک جهان که در آن پلیس مخفی لزوماً شما را نمیکشد بلکه به اندازه ای زندگیتان را آشفته میسازد که ذهن خود را از دست بدهید.
رمان «قرار ملاقات»، رمان 218 صفحه ای در مورد یک سفر با تراموا است. روایت به آرامی و با تلاش بی وقفه راه خود را از طریق یک شبکهی پیچیده ای از فلاش بکها، خاطرات و داستانهای جانبی باز مییابد، گویی خط سیر پر پیچ و خم تراموا در شهر را باز میتاباند. به آسانی میتوان زمان شروع سفر را تعیین نمود در حالی که پایان آن کاملاً نا مشخص است. در طی صفحات پایانی کتاب گویی داستان در یکسری جریان توهمات و افکار بی ربط ذوب شده است. شخصیت اصلی / راوی عازم رسیدن به قرار ملاقات با بازجوی امنیتیاش است، اما در پایان داستان ما هنوز مطمئن نیستیم که او را که هنوز در ذهن هوشیار راوی است میخواهد ببیند یا نه. داستان رمان ممکن است تماماً به عنوان سفری به سوی جنون خوانده شود. بنابراین آخرین جمله رمان ارجاع غیر مستقیم به جنون است: «این حقه به دیوانگی ختم نمیشود.»
«ترور… بزرگ و شگفت انگیز نیست بلکه پست و فرومایه است، یک نگاه دزدکی که تار و پود جامعه بشری را از بین میبرد روابط میلیونها نفر از افراد را به کانالهایی برای باج گیری تغییر میدهد. ترور میتواند میان مایه، حتی سادهلوحانه و در عین حال در همه جا حاضر باشد. میتواند بسیار مبتذل، کاملاً غیر رمانتیک اما بی پایان باشد.
راوی بی نام نویسنده یکسری یادداشتهایی است، و این دقیقاً چیزی است که باعث تحقیقات بازجوی امنیتی از اوست. کارمند تازه مطلقه در یک کارخانه پوشاک، «تصمیم میگیرد تا با یک غربی ازدواج کند»، حتی اگر هیچ آدم غربی در اطراف او نباشد. روش او برای تقاضای ازدواج از آنها قطعاً مبتکرانه است: او همراه با نام و نام خانوادگی و آدرس خود در یادداشتها مینویسد: («با من ازدواج کن، aspetto- منتظرتان هستم») و آنها را توی جیب لباسهای مردانه که قرار بود به ایتالیا فرستاده شوند میاندازد : «اولین ایتالیایی که جواب دهد پذیرفته میشود.» هنگامی که از کار اخراج شد، کارفرمای او اتهامی به همان اندازه تخیلی را به او وارد میکند: یادداشتهای او در حکم هرزگی در محیط کار قلمداد شدند.
با این حال، اخراج او تنها آغاز یک رابطه طولانی مدت با بازجوی امنیتی است: «درخت (بیرون پنجره بازجو) باید به اندازه یک بازو از زمان نخستین بازجویی من رشد کرده باشد.» به زودی به یک متهم تمام وقت تبدیل میشود، هر زمان که احضار نشده، او خودش را برای ملاقات بعدی آماده میکند. همه چیز در حال حاضر حول بازجویی میچرخد، زندگی او بین زمان صرف شده با بازجو و زمان بدون او تقسیم میشود. «احضار شده بودن» به حقیقت زندگی روزمره او تبدیل شده است یک حقیقت از زندگی روزمره، یک موضوع از تعریف خود: «من خودم به غیر از احضار شدن هیچ چیز نیستم.»
اداره امنیت به دنبال احضار همه نبود، اما برای ایجاد این تصور این کار را میکرد. اینطور نبود که در القای ترس خوب عمل میکرد. مانند تقریباً همه چیز در رومانی کمونیست، بخش امنیتی ناکارآمد، فاسد و اغلب بی کفایت بود (در سال 1989 حتی نمیتوانست کودتا راتشخیص دهد). اما قدرت مطلق ، هر آنچه را که در عالم حرفه ای بودن فاقد آن بود جبران میکرد.
مولر شخصاً این قدرت مستبدانه را در دهه 1980 توسط اداره امنیت تجربه کرده بود: او تجربه های خود را با جزئیات خیره کننده در مجموعه مقالات خود مربوط به زندگی نامهاش توصیف میکند (The King Bows and Kills ). سالها بعد، هنگامی که آرشیو پلیس مخفی سابق باز شدند، دریافت که مورد او تا چه حد برای آنها جالب بوده: پرونده او (با بیش از 900 صفحه) تقریباً به لحاظ حجم با آنچه که او در مورد آنها نوشته بود رقابت میکرد.
موضوع جالب اینجاست که با وجود این که مولر بیشتر آثار خود را در مورد رومانی نوشته و اولین کتاب او آنجا منتشر شده تا چند ماه پس از برنده شدن جایزه نوبل ادبیات، عمدتاً از سوی موسسه ادبی رومانی نادیده گرفته شده بود. به عنوان مثال در کتاب 1500 صفحه ای در مورد تاریخ نقد ادبیات معاصر رومانی، نام او هرگز ذکر نشده است.
در زمان حکومت چائوشسکو، به جز استثنائاتی، نویسندگان رومانیایی ترجیح میدادند توده غیر فعال باشند: اکثر آنها نمیتوانستند تعامل صریح با اداره امنیت را تحمل کنند، درگیری در انواع دیگر داستان را ترجیح میدادند. به همین دلیل، اگر یک درس وجود دارد که آنها (و یا هر کسی دیگری) میتواند از جایزه نوبل مولر یاد بگیرد، آن است که چیزی بیش از استعداد صرف ادبی برای تولید ادبیات واقعی لازم است.
- ** کاستیکا براداتان (Costica Bradatan) استادیار فلسفه در دانشگاه تگزاس ، متخصص در ادبیات، فلسفه و تاریخ فلسفه Published, Feb. 11,2010
- www.theglobeandmail.com