پهلوی اول؛ از کودتا تا سقوط
نویسنده: رضا مختاری اصفهانی
ناشر: کتاب پارسه 1392
دورهٔ پهلوی اول با وجود تأثیرگذاری فراوان در تاریخ معاصر ایران همواره با نظریات همراه با افراط و تفریط مواجه بوده است. این وضعیت از همان فردای پس از سقوط رضاشاه پدیدار شد. عدهای در ستایش آن روزگار قلم زدند و به استناد مصوبهٔ مجلس شورای ملی لقب «کبیر» را برای سردودمان پهلوی به کار میبردند. در مقابل، نویسندگان وابسته به احزاب چپ و ملی دورهٔ رضاشاهی را یکسره نفی میکردند.
سایهٔ کودتای سوم اسفند 1299 بر حضور رضاشاه در صحنهٔ سیاسی ایران موجب شد دورهٔ سلطنت وی کمتر مورد توجه قرار گیرد و بیشتر به دورهٔ قدرتگیری او در نیل به سلطنت پرداخته شود. نکتهای که بعدها در تحقیقات جدید بسیار مورد توجه قرار گرفت و کتابهای بسیاری از محققان صاحب نام دربارهٔ اوضاع ایران در پایانی قاجاریه و حوادث پس از کودتا به رشتهٔ تحریر درآمد. کتابهایی که بیشتر مبتنی بر بررسی نقش انگلیسیها در قدرتگیری رضاخان است.
دربارهٔ سالهای سلطنت رضاشاه اما کتابی که بتواند تصویری نسبتاً کامل از آن دوره ارائه دهد، نگاشته نشد. از همین رو کتاب «تاریخ بیست سالهٔ» حسین مکی تنها اثری است که به این دوره پرداخته است. کتابی که هرچه از کودتا و سالهای قدرتیابی رضاخان دور میشود، به اثری ضعیف با ارجاعات طولانی تبدیل میگردد. همچنین توهم توطئه از ویژگیهای اساسی آن است.
آنچه نخبگان ایرانی از حکومت مشروطه مراد میکردند، به ناچار در سایهٔ دیکتاتوری رضاشاه بدان دست یافتند. نخبگان و روشنفکران ایرانی دریافته بودند بدون دستیابی به ابزار مدرنی چون راهآهن، دانشگاه، مدارس جدید، رادیو و … نمیتوان به نهادهای مدرنی چون مجلس شورا، احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد دست یافت.
بر این اساس به رغم انتشار مجموعههای اسنادی بسیار مربوط به دورهٔ سلطنت رضاشاه همچنان جای کتابی مستند و پژوهشی دربارهٔ این دوره احساس میشد. به نظر میرسد اولین گام در این مسیر با انتشار کتاب ” پهلوی اول؛ از کودتا تا سقوط” تالیف رضا مختاری اصفهانی برداشته شده است. کتاب مذکور علاوه بر ذکر حوادث سیاسی بیست ساله سعی کرده به مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روابط خارجی بپردازد. به اعتقاد نویسنده، دورهٔ رضاشاه ادامهٔ مشروطه در نوسازی اقتصادی، فرهنگی، قضایی و مدنی است.
آنچه نخبگان ایرانی از حکومت مشروطه مراد میکردند، به ناچار در سایهٔ دیکتاتوری رضاشاه بدان دست یافتند. نخبگان و روشنفکران ایرانی دریافته بودند بدون دستیابی به ابزار مدرنی چون راهآهن، دانشگاه، مدارس جدید، رادیو و … نمیتوان به نهادهای مدرنی چون مجلس شورا، احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد دست یافت. پس به بهای «معطل شدن مشروطه»، رسیدن به ابزار مدرن و تشکیل حکومت مرکزی قدرتمند در دستور کار برخی از روشنفکران قرار گرفت. در مقابل، ایدئولوژی روشنفکران برآمده از مشروطه همچون تیمورتاش، محمدعلی فروغی، علیاکبر داور، سیدحسن تقیزاده و…مبتنی بر دو شاخصهٔ ناسیونالیسم باستان گرا و تجدد غربی به عنوان ایدئولوژی سلطنت پهلوی اول پذیرفته شد. نویسنده سعی کرده حوادث گوناگون این دوره را با توجه به این دو شاخصه نیز بررسی کند که خود بر تحقق بسیاری از آمال مشروطه در سایهٔ دیکتاتوری رضاشاه دلالت دارد. البته همانگونه که نویسندهٔ کتاب اذعان کرده، دربارهٔ سلطنت رضاشاه گفتنیها بسیار است و کتابهای پژوهشی و روشمند میتوانند به ابهامزدایی از آن مدد رسانند.