ابوالفضل ذکائی*

داریوش شایگان به سال 1313 در شهر تهران و در خانواده‌ای مرفه دیده به جهان گشود. پدر او شیعه مذهب و به شغل بازرگانی اشتغال داشت، مادر وی نیز از اهالی سنی مذهب گرجستان بود. شایگان تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه سن‌لویی زیر نظر کشیش‌های فرانسوی گذراند و از آنجا با مدرنیته و شعرای فرانسوی آن مانند شارل بودلر آشنا شده و از او تأثر پذیرفت. وی در دهه 1340 با علمای شیعه همچون علامه طباطبایی و سید جلال‌الدین آشتیانی و مهدی الهی قمشه‌ای مراودات علمی- عرفانی داشت.

شایگان برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و با اخذ درجه دکترا در رشته هندشناسی در سال 1347 به ایران بازگشت و به تحقیقات خود پیرامون ادیان به‌ویژه ادیان هندی ادامه داد.

از جمله مشاغل شایگان می‌توان به تدریس در دانشگاه تهران، ریاست مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‌ها، همکاری با مرکز مطالعات تمدن‌ها، مدیرعامل بنیاد فرح پهلوی، ریاست مرکز مطالعات اسماعیلیه، سردبیری فصلنامه «ایران‌نامه» و همکاری با نشر «فرزان روز» اشاره داشت.

سیر تطورات فکری:

 داریوش شایگان در دهه چهل و پنجاه با دفاع از هویت شرقی به نقد بنیادین غرب و مدرنیته اروپایی می‌پردازد. او بحران را در فقدان معنویت در جامعه انسانی و فاصله گرفتن انسان‌ها از حقیقت و معنویت می‌بیند. برخی از این عوامل که باعث ایجاد چنین نظری در افق فکری شایگان شده است عبارت‌اند از: مطالعه و تحقیقات وی پیرامون فلسفه هند و پژوهش تطبیقی درباره اسلام و هند، حشر و نشر با علامه طباطبایی و عرفا، هم‌نشینی با هانری کٌربِن، زندگی و کسب تجربه در شرق و غرب عالم به مدت طولانی و یافتن معنویت در شرق.

شایگان از ناحیه فردید با افکار هایدگر آشنایی پیدا کرده و بازگشت به غرب را در برهه‌ای از زندگی‌اش از مجرای هایدگر (شایگان،1374، ص 75) تجربه نموده است. هایدگر نقاد غرب است. به اعتقاد او، غرب از نومَن (وجود) جدا شده و به موجود پرداخته و این خود یعنی فاصله گرفتن از حقیقت و رجوع به پدیدارها. به بیان سید جواد طباطبایی، شایگان ایده‌های کربنی- هایدگری را در فرهنگ ایرانی نمایندگی می‌کند. «وی با شروع از آموزه‌های مدرن ستیزانه هایدگر به دریافت کربن از شرق روی می‌کند و سپس بر مبنای این اصول، و آموخته‌هایش از هندشناسی راه‌حل خاصی، با تکیه بر نقش معنویت باستانی و اشراق سنتی در شرایط فعلی فرهنگ جهانی عرضه داشته است» (حقدار،1385، ص 15).

شایگان از ناحیه فردید با افکار هایدگر آشنایی پیدا کرده و بازگشت به غرب را در برهه‌ای از زندگی‌اش از مجرای هایدگر (شایگان،1374، ص 75) تجربه نموده است. هایدگر نقاد غرب است. به اعتقاد او، غرب از نومَن (وجود) جدا شده و به موجود پرداخته و این خود یعنی فاصله گرفتن از حقیقت و رجوع به پدیدارها.

شایگان (1371) از فکر هویت ناب و خالص که از مهم‌ترین دغدغه‌های او در نخستین آثار نقادانه‌اش – مثل آسیا در برابر غرب بود – در می‌گذرد و به اندیشه هویت چهل تکه و همزیستی مسالمت‌آمیز سطوح مختلف آگاهی می‌رسد. دغدغه گفتگو در آثار او از این پس، کاملاً آشکار است. از این رو با چرخشی آشکار در دهه شصت (که به نظر می‌رسد بی‌تأثیر از برخورد سیاسی پس از انقلاب نبود) موضع خویش را ترک گفته و با فرهنگ مدرن بنای آشتی نهاد و باب گفت‌وگوی شرق و غرب را در اندیشه خویش گشود. کتاب‌های افسون‌زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار، زیر آسمان‌های جهان و انقلاب مذهبی چیست؟، گویای این دوره از تحول فکری اوست.

داریوش شایگان، خود معتقد است که از کتاب «آسیا در برابر غرب»، هم گذشته و هم نگذشته. وی آخرین تحول فکری خود را کتاب، «افسون‌زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار» می‌داند (مصاحبه با شایگان، 1391).

در «افسون زدگی جدید»، شایگآن‌همچنان دغدغه معنویت را با خود یدک می‌کشد اما همراه با تحولات جهان، وی نیز تغییر کرده و تشخیص علت و راه‌حل او اندکی متفاوت گردیده است. این اثر، که جنسی پست‌مدرن دارد؛ گریز از حقیقت واحد را سرلوحه خویش قرار داده و در آن دیگر از حقایق مطلق خبری نیست. این کتاب بیان می‌کند که در جهان کنونی «ما وارد دوره تفسیر شده‌ایم، بین خطا و واقعیت دیگر نوری وجود ندارد و هرکس حقیقت را آن‌طور که مایل است تفسیر می‌کند» (مصاحبه با شایگان،1380). 

در راستای توضیح علت بحران، شایگان اشاره می‌کند که جهان امروز با ظهور وسایل ارتباط‌جمعی، وارد عصر فراصنعتی شده و در دنیا با تولد جهان مجازی مواجه هستیم. مجازی‌سازی رکن اصلی دنیای آشفته پسامدرنی شده و ناظر به شرایطی است که در آن تکنولوژی صنعتی به مرحله‌ای رسانه‌ای تبدیل می‌شود و جهانی فراتر از واقعیت تعریف شده شکل می‌گیرد (حقدار،1385، ص 28 و 29). وی در این مرحله متأثر از واتیمو نگاهی پست‌مدرنی دارد و واتیمو را جایگزین هایدگر ساخته و از رهنمودهای او بهره می‌گیرد. به اعتقاد واتیمو، «سقوط متافیزیک لاجرم بازگشت معنویت را در پی دارد» (شایگان،1380 الف، ص 272).

هنگامی که آگاهی‌های گوناگون در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، «به گونه‌ای که دیگر هیچ فرهنگی به تنهایی یارای آن را ندارد که پاسخ گوی گستره آگاهی وسعت یافته بشر باشد»(همان، ص 15) و همچنین به طریقی که دیگر در قلب فرهنگ‌ها، پدیده چند فرهنگی و در قلب هویت‌ها، هویت‌های چندگانه ظاهر می‌شوند، آنگاه ما در مقطعی زندگی خواهیم نمود که هیچ هویتی به تنهایی نمی‌تواند به آگاهی گسترش یافته بشر امروز پاسخ دهد، زیرا همه ما به صورت مهاجر در آمده‌ایم (مصاحبه با شایگان،1380) و درست همین جاست که به هویت چهل تکه رسیده‌ایم. در چنین فضایی «در ساحت فرهنگی، تمام فرهنگ‌ها موزاییک وار در کنار یکدیگر جای می‌گیرند و از این پس هرکس صلاحیت دارد جنبه‌های مختلف وجود را بر مبنای ارزش‌های ذهنی خویش تأویل کند» (شایگان،1380 الف، ص 14).

پس از یافتن علت بحران، راه‌حل شایگان در این مقطع زمانی روی آوردن به ادیان و مکاتب معنوی است. «در جهان پسامدرن و آمیخته به مجازی‌سازی و تکنیک زده فعلی، او همگان را به یک دگرگونی درونی و معنوی دعوت می‌کند که حق قاره گمشده روح را به آن بازگرداند» (حقدار،1385، ص 48). در این بین می‌خواهد «یک دنیای بینابینی را پدید آورد که سهم روح به روح واگذار شده و سهم تکنولوژی به تکنولوژی داده شود» (همان، ص 45).

مفاهیم اساسی در اندیشه سیاسی:

 شایگان با طرح مسئله‌هایی از قبیل «ارزش‌های جامعه»، «روشنفکری و عدم وجود روشنفکری دینی»، «گفتگوی فرهنگ‌ها»، «غرب‌زدگی»، «نسبت دین و انقلاب» و خلق مفاهیمی مانند «موتاسیون فرهنگی»، «توهم مضاعف»، «ایدئولوژی شدن سنت» و «هویت چهل تکه و تفکر سیار» به طرح دیدگاه‌های خود پرداخته است.

هرچند شایگان بیشتر به مسائل فرهنگی توجه داشته است لکن موضوعات دیگری را نیز دستاویز مباحث خود قرار می‌دهد که در ادامه به بررسی برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.

در «افسون زدگی جدید»، شایگآن‌همچنان دغدغه معنویت را با خود یدک می‌کشد اما همراه با تحولات جهان، وی نیز تغییر کرده و تشخیص علت و راه‌حل او اندکی متفاوت گردیده است. این اثر، که جنسی پست‌مدرن دارد؛ گریز از حقیقت واحد را سرلوحه خویش قرار داده و در آن دیگر از حقایق مطلق خبری نیست. این کتاب بیان می‌کند که در جهان کنونی «ما وارد دوره تفسیر شده‌ایم، بین خطا و واقعیت دیگر نوری وجود ندارد و هرکس حقیقت را آن‌طور که مایل است تفسیر می‌کند» (مصاحبه با شایگان،1380). 

ارزش‌های جامعه:

 شایگان در مرحله نخست سیر فکری خود معتقد است؛ ایران تحت هجوم «ایسم ها» ارزش‌های غربی را به عاریت می‌گیرد، زیرا همه ایسم ها بر محور یک نظام ارزشی دقیق استوار است: چه مارکسیسم باشد و چه پوزیتیویسم و چه اگزیستانسیالسم، و چه هر ایسم دیگر. اما آنچه به عاریت می‌گیریم حتی ارزش‌هایی دست اول نیستند، بلکه ارزش‌هایی دست دوم‌اند. و دیگر اینکه از ابداع ایسم ها و پادزهرهای خنثی کننده آن عقب مانده‌ایم (شایگان، 1380 ب، ص 91). این ارزش‌های دست دوم به هیچ وجه پاسخگوی حساسیت‌های ما نیست (شایگان، 1380 ب، ص 92). اینجا او ورود ارزش‌های هم سنخ را تجویز می‌نماید. وی در کتاب ادیان و مکتب‌های فلسفی هند (1386)، از حسن تفاهم میان فرهنگ‌ها سخن به میان می‌آورد و می‌کوشد به‌عنوان مثال، هم‌سنخی و همدلی فرهنگ سنتی هند را با فرهنگ سنتی اسلامی نشان دهد.

غرب‌زدگی و توهم مضاعف:

 مطابق نظر شایگان، غرب‌زدگی بنیاد تمدن‌های آسیایی را از بن دگرگون و خاطره قومی را نابود می‌کند (شایگان، 1388، ص 87). او برای تحلیل این مطلب از مفهوم توهم مضاعف بهره می‌جوید. از دیدگاه او «توهم مضاعف به دو وجه منفی غرب‌زدگی و بیگانگی از خود بروز می‌کند و دوره فترت را پدید می‌آورد. دوره فترت هم‌دوره بیگانگی است، بیگانگی از آن جهت که شفتگی ما به غرب و فلج ذهنی ما در مقابل فرآورده‌های خیره کننده آن، تذکری را که مستلزم تفکر سنتی ما بوده و ما را به قول حکمای اسلامی به مشکوه انور نبوت راهبر بوده است از میان می‌برد، از این رو راه ما هم به کانون تفکر غربی بسته است و هم به کانون تجلیات خاطره قومی» (همان).

موتاسیون فرهنگی:

 واژه موتاسیون را شایگان از زیست‌شناسی وام می‌گیرد و در جهت تبیین مسائل فرهنگی از آن استفاده می‌کند. مطابق تعریف زیست شناسانه، ظهور ناگهانی چیزی را که ارتباطی مستقیم با سلسله علل قبلی ندارد موتاسیون می‌گویند.

شایگان در آغاز سیر تفکراتش در کتاب آسیا در برابر غرب معتقد است «ما [جامعه ایران] در شرف موتاسیون هستیم… این موتاسیون ها موجب می‌شوند که در سطح تفکر، فکری ظاهر که هیچ محملی ندارد و هنری پدید آید بی‌جایگاه، و رفتارهایی سر زند ناهنجار، و آدمی نو ظاهر شود که درست عکس آن انسان آرمانی است که همواره ستایشش می‌کردیم» (همان، ص 95). از این منظر او منتقد ورود مفاهیم غربی است که جایگاهی در تفکرات اسلامی ایرانی ندارد.

تفکر سیار:

 شایگان در دوره دوم تحولات فکری خود مدرنیته را تا حدودی در تعارض با دین می‌داند و به دنبال راه‌حلی برای غلبه بر این تعارض است. او در این باره معتقد است: «مدرنیته مسائل قانونی، اقتصادی، اجتماعی را حل کرد؛ موجب تفکیک سه قوا شد؛ جامعه مدنی و احکامش را روشن کرد؛ اما به مسائل اساسی حیات پاسخ نداد. مرگ چیست؟ زندگی بعد از مرگ چیست؟ ما از کجا می‌آییم و به کجا می‌رویم؟ حالا دین به انواع و اقسام صورت‌ها درمی‌آید. امروزه چون انسان در دنیای گسترده‌ای زندگی می‌کند، تمام فرهنگ‌هایش با هم تداخل پیدا می‌کنند و ما در دنیا و فضای دورگه‌سازی زندگی می‌کنیم و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر، با تفکر سیار سفر می‌کنیم. هر کسی می‌آید فضای خودش را می‌سازد. در فضای کلی، تنها راهی که برای جامعه امروز باقی‌مانده، دموکراسی است. ولی در مورد آنچه به زندگی خصوصی شما مربوط می‌شود، باید خودتان انتخاب کنید» (مصاحبه با شایگان، 1382).

روشنفکری و روشنفکری دینی:

 داریوش شایگان در دوره آغازین تفکرات خود، روشنفکر را مفهومی صد در صد غربی و زاده یک سلسله تحول در دوره روشنگری یعنی در قرن 18 دانسته که نقش روشنفکر در غرب قوام می‌یابد …. از نظر او «روشنفکر در برابر کلیه اموری که به نحوی از انحاء مربوط به انسان و سرنوشت اوست تعهد ذاتی دارد. اگر ملاک روشنفکری این معیارهایی باشد که به اجمال بر شمردیم، بنا برای ما هنوز روشنفکر نداریم» (شایگان،1388، ص 102). این گفته شایگان در دهه 1340 است، لکن در دهه 1380 او برای جامعه ایران جریان روشنفکری را متصور است اما تلفیق دو واژه روشنفکر و دین را نامأنوس می‌داند. چنانکه بعدها معتقد است: «من نمی‌دانم روشنفکری دینی چیست؟ آدم یا روشنفکر هست یا نیست. من می‌فهمم که روشنفکر مؤمن باشد، خیلی از روشنفکرها مؤمن هستند، روشنفکر، روشنفکر است، اما می‌تواند اعتقادات دینی هم داشته باشد، می‌تواند هم نداشته باشد. می‌تواند لاادری هم باشد. روشنفکر می‌تواند در درون مؤمن باشد، کاتولیک باشد، مسیحی باشد، هرچه خواست باشد، اما در کار روشنفکری‌اش کار خودش را انجام می‌دهد. من ازدواج این دو مفهوم را شخصاً نمی‌فهمم. سروش و مجتهد شبستری روشنفکرند، نیازی نیست بگوییم روشنفکر دینی» (مصاحبه با شایگان، 1388).

نسبت دین و انقلاب:

 شایگان در پاسخ به این سؤال که آیا دین است که انقلاب را تغییر می‌دهد؟ یا اینکه انقلاب است به دین جنبه تاریخی می‌دهد، از آن دینی متعهد می‌سازد و آن را تبدیل به ایدئولوژی می‌کند؟ می‌گوید: «این اسلام است که ایدئولوژی می‌شود و تاریخ می‌شود تا بتوانند کافران یعنی طرفداران ایدئولوژی‌های رقیب را منکوب کند، آن‌هم ایدئولوژی‌هایی که همگی چپی و مجهزترند. دین با این کار، خود به دام «نیرنگ عقل» می‌افتد: می‌خواهد در برابر غرب قد علم کند، خود غربی می‌شود، می‌خواهد به دنیا جنبه معنوی و روحانی ببخشد، خود جنبه عرفی و دنیایی می‌یابد» (شایگان،1389، ص 218).

او در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟»، «ایدئولوژی زدگی سنت و مذهب» را علت بحران می‌داند. سیدجواد طباطبایی در این خصوص معتقد است شایگان در این کتاب، از ایدئولوژی به‌عنوان پل میان دو دنیا یاد می‌کند» (طباطبایی،1381). در توضیح علت این بحران، «شایگان از طریق بازنمایی نحوه ایدئولوژیک شدن سنت دینی، با تکیه بر تجربه انقلاب اسلامی ایران، دلیل قداست زدایی از دین را این‌طور بیان می‌کند که هنگامی که محتوای دینی زیربنای ایدئولوژیک زمانه ما می‌شود، کهکشان خود را ترک می‌کند و با اندیشه‌هایی جفت می‌شود که با مفهوم انقلاب مطابقت دارند، نه با چارچوب مذهبی‌ای که خود آن محتوا در آغاز به آن تعلق داشته است» (پدرام،1384، ص 469). بر این اساس باید متوجه بود که «با ایدئولوژی کردن مذهب، از آن هتک تقدس می‌شود و از مذهب اسطوره‌زدایی شده و آن را در امور این جهانی خرج می‌کند» (شایگان،1374، ص 155). پس در نتیجه در این مقطع تاریخی، «مذهب را باید در جای راستین خود قرار داد. و مذهب همچنان یک مائده و غذای اساسی روح» (شایگان،1374، ص 153) باید بماند. بر این اساس می‌توان گفت او موافق حکومتی سکولار است که دین به حوزه خصوصی افراد منحصر شود و در حکومت جایگاهی نداشته باشد.

*دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی شهرضا

منابع نزد سردبیر سایت موجود است.