الهه نصیری
برآمدن دولت صفویه با تمایلات شیعی-صوفی، از جمله ویژگی های برجسته شکل گیری سلسله صفوی محسوب می شود. بر خلاف تصور رایج این تمایلات از آغاز تکوین خاندان صفویه به شکل مدون و یا از پیش طراحی شده مطرح نبودهاند، بلکه در طی تاریخ حیات صفویه شکل میگیرند، رشد میکنند، نادیده گرفته میشوند و یا مسخ میگردند.
به نظر میرسد، روند رشد و ظهور اندیشه های متفاوت و بعضاً متعارض مذهبی، در زمان استیلای مغولهاست که شدت مییابد. در این دوره، زمینه آزادی مذهبی بیش از گذشته فراهم میشود. به یک معنی مغولها، استیلا گرانی بودند که بجز نگهداری خود در برابر حملات دیگران نمیاندیشیدند و به واسطه همین امر است که نظریات مختلف اسلامی در کنار هم اظهار وجود میکنند.
این همزیستی عقاید و نظریات مذهبی باعث نوعی آزادی عقاید مذهبی و تسامح دوجانبه از سوی مذاهب گوناگون اسلامی میشود. مجالس مباحثه بین مکاتب مختلف در دربار سلاطین برگزار میشود، اما معهذا حکام نسبت به آنچه که در سطح مذهب میگذشت بیگانه بودند[1].
نوع نگرش آنها به مذهب، به استثنا موارد شخصی از ابراز علاقه حاکم یا سلطانی نسبت به تشیع و یا تسنن، نگرش ابزاری بوده، به گونه ای که مذهب به عاملی جهت تحکیم و حفظ متصرفات قلمرو حکام از گزند شورش و قیامهای محلی، تنزل مییابد. گروش آنها به دین اسلام، دست کم در آغاز اقدامی ظاهری محسوب میشود. در این دوران است که مبارزه بر سر نفوذ و افزایش قدرت، میان مذاهب، در جهت تقرب به دربار بالا میگیرد و مذاهب از روی تعصب بر هم میتازند.
در این بین، فقهای شیعی نیز مبارزه برای پیروزی بر حکومت مرکزی و شیعه ساختن آن را دنبال میکنند. مذهب تشیع در دوران غازان خان و محمد خدابنده (الجایتو)، مورد توجه قرار میگیرد. در این جهت، کوششهای حسن ابن یوسف بن مطهر حلی 629 تا 706 ه.ش (1250- 1327 م) فقیه و عالم که در حوزه های شیعی به علامه حلی شهرت دارد قابل ذکر است. امتیاز علامه حلی نزد شیعه آن است که در مجلس خدابنده با عالمان سنی مناظره و آنان را مغلوب کرد و مذهب شیعه را رواج داد و کتب «منهاج الکرامه» و «کشف الحق» را بدین منظور نوشت[2] (کتاب ابطال الباطل فضل الله بن روزبهان در واقع ردیه ای است بر کشف الحق علامه حلی)
با وجود تمامی تلاشهای که برای تفوق مذهب تشیع صورت میگیرد، تا آغاز قرن نهم هجری، بسیاری از مردم ایران سنی بودهاند، تسنن مذهب رسمی اکثر دولتهای ایران تا عهد صفویه بوده، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است که اگر به فرض تشیع در قرون هشتم و نهم هجری در اقلیت بوده، ولی این اقلیت همواره فعال و الهام بخش بسیاری از نهضتهایی بوده است که در تقابل با حکام وقت شکل میگرفتهاند. همین ویژگی آمیختگی جنبشهای مخالف با اندیشه های شیعیان است که بعدها در برآمدن سلسله صفویه به شیوخ آن یاری میرساند.
از سویی دیگر، به واسطه تساهل و تسامح مذهبی مغولها، نفوذ تصوف بیش از پیش در ایران استوار میگردد. ویرانی کشور و فقر و فلاکت عامه مردم، به رواج نظر بدبینانه تصوف نسبت به زندگی جسمانی «این جهانی» کمک کرد و تبلیغات به سود دست شستن و دوری از دنیا و فعالیتهای اجتماعی، موثر واقع شد. در این دوره خانقاههای پراکنده درویشان و صوفیان به شکل سلسله های بزرگ اخوت درآمدند که هر یک پیرو طریقی از صوفی گری بودهاند. سلسله های صوفیه در آغوش مذاهب اسلامی سنی یا شیعی به صورت جریان عرفانی میزیستهاند[3].
مغولها، مانند سایر کسانی که منشأ استپی داشتهاند، شکل رمزآلود اسلام را که در تصوف تجلی مییافت، ترجیح میدادند، مرشدان صوفی همواره باعزت و احترام پذیرفته میشدند. «یک چهره مذهبی فرهمند که احتمالاً کارهای عجیب و غریب میکرد، برای یک فرد عشایری، بیشترین جذابیت را داشت[4].» تصوف به خاطر دربرداشتن دو جنبه انجام امور محیرالعقول و مبهوت کننده و نیز ایجاد روحیه بی حالی - که منفصل شدن مردم میانجامید – از جانب مغولها و امرای ایلخانی مورد توجه قرار میگیرد.
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
کلیه حقوق برای سایت انسان ایرانی محفوظ است. Copyright ©2012-2019