گفتگو با دکتر احمد بنی جمالی
گرامشی جمله مشهوری دارد و میگوید که «همه افراد ظاهرا روشنفکر هستند اما عده کمی از افراد کار «روشنفکر» را انجام میدهند یا میاندیشند». روشنفکری حتی از واژه تا مفهوم و محتوایش دچار مناقشه است. اینکه روشنفکر این واژه متولد عصر مدرن در معنای عام چه تعریفی دارد و چه ویژگیهایی را شامل میشود و اینکه آیا با مذهب و یا هر مضافالیه دیگر مینشینند هنوز مورد اجماع قرار نگرفته است. از آن پیچیدهتر اینکه روشنفکر چه واکنشی باید در مقابل سیاست داشته باشد. عدهای معتقدند روشنفکر به دلیل تعهد اجتماعی خود ناگزیر از اثرگذاری بر قدرت است. چون سیاست ورزی در مفهوم آرنتی شرط انسان بودن است.
دکتر احمد بنی جمالی دکترای علوم سیاسی عضو هیات علمی دانشگاه و نویسنده کتاب «آشوب، مطالعه یی در زندگی و شخصیت دکتر مصدق» و چندین مقاله دیگر در حوزه روشنفکران ایران معاصر است. وی معتقد است کار روشنفکری همواره نوعی کنش اجتماعی است. روشنفکران ایرانی نیز در هر دوره تاریخی با وجود تعدد در نوع همواره خواهان موضعگیری سیاسی و حضور فعال در عرصه عمومی بودند هر چند ممکن است شیوههای متفاوتی را انتخاب کنند.
آیا در تعریف روشنفکران، احساس مسؤولیت در برابر تحولات و حوادث سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، مدخلیتی دارد؟
البته چرا که شاید مورد اجماعترین تعریف از روشنفکر داشتن نوعی فاصله انتقادی از گفتار مسلط است که خود را در داشتن موضع نسبت به روابط قدرت در حوزههای مختلف نشان میدهد فراموش نباید کرد که به لحاظ تجربه تاریخی هم موضع اهل فرهنگ و ادبیات فرانسه در قضیه دریفوس در ابتدای قرن بود که عملا مفهومی به عنوان روشنفکر و مسولیت روشنفکری را پیش گذاشت و این البته شاید کمی متفاوت از مفهوم روشنگری در قرن 18 فرانسه و اصحاب دایره المعارف نظیر دیدرو منتسکیو یا کسانی چون ولتر باشد که روشنگری را تشکیک در تمامی منابع معرفت و شناخت و مراجع سنتی تولیدکننده حقیقت بدانند و تنها به عقل نقاد تکیه کنند بگذریم که همین برداشت رادیکال از عقل هم همان زمان مورد تردید کسانی چون هیوم یا برخی رمانتیکها قرار گرفت. بدین ترتیب نقطه عزیمت مفهوم روشنفکری را به نظرم همان قضیه دریفوس میتوان دانست که گروه اجتماعی بنام روشنفکران را معرفی کرد و روشن است که این تجربه تاریخی در خود مفهوم مسولیت و داشتن موضع نسبت به امر اجتماعی را مستتر دارد البته این مفهوم مسولیت به دلیل تجربه تاریخی حزب توده و گفتمان چپ در ایران دچار نوعی اعوجاج و دفورمیسم شد و ابزار سرکوبی در مقابل روشنفکران یا نویسندگان و هنرمندانی که با ما اشتراک حزبی یا مرامی ندارند که این خود بحث دیگری است.
آیا باید روشنفکر به دلیل بینش تفکری خود در سیاست و جامعه حضور فعال داشته باشد یا خیر؟
روشنفکری همیشه همراه بوده با نوعی کنش اجتماعی. حالا لزوما این کنش اجتماعی ادغام سیاسی و یا آن کار حزبی نیست. روشنفکری نسبت به سطح جامعه و آنچه که اطرافش اتفاق میافتد اعلام موضع میکند کار ر روشنفکری فقط یک کار آکادمیک نیست. اتفاقا تفاوت روشنفکر با کسانی کار آکادمیک صرف میکنند در همین است. ویژگی بارز در تعریف روشنفکری این است که فرد روشنفکر همیشه در یک فاصله انتقادی از گفتار مسلط قرار دارد. روشنفکر کسی نیست که فردی تنها کار فکری کند. با این تعریف تمام اساتید دانشگاهی روشنفکر محسوب میشوند. روشنفکر کسی است که نوعی با گفتارهای سیاسی، اجتماعی، فلسفی روز دنیا آشنا است. ویژگی دیگر اینکه روشنفکر نسبت به موضوعات اجتماعی موضع دارند. یعنی بیتفاوت نیست. و فقط در حوزه نظری خودش را محصور نکرده.
آیا میتوان به مدل و الگوی روشنی برای واکنش روشنفکران ایرانی در تاریخ معاصر به تحولات و رویدادهای سیاسی قائل بود؟
کمابیش هست از آن جایی که مفهوم روشنفکری در ایران با فضای باز سیاسی پس از شهریور 20 و البته شکلگیری حزب توده و نشریات و کلوپهای آن همراه بود پس در واقع روشنفکری ایرانی به نوعی از ادبیات و مفاهیم تولیدشده توسط این حزب تغذیه میشد دوگانههایی مثل ادبیات متعهد یا ادبیات شخصی بورژوایی/هنر متعهد یا هنر سوریال/روشنفکر مسئول یا پیشرو در مقابل روشنفکر منزوی که صرفا عوالم شخصی خود را در تولیداتش ارائه میدهد و چیزهایی از این دست. گفتن ندارد که این دوگانهها عمدتا تحتت تاثیر رئالیسم سوسیالیستی برآمده از شوروی و برداشت روسی قرن نوزدهمی از مفهوم روشنفکر که ملازم با خصلت و کردارهای انقلابیون بعضا آنارشیست و ضد تزار روس بود شکل میگرفت. بدین ترتیب زایش مفهوم روشنفکری در ایران از ابتدا دو ویژگی اصلی داشت وفاداری به آرمانهای حزبی (که به وضوح در تباین با تشکیک در منابع و مراجع معرفت و عدم پایبندی به جزمهای فکری بود) و دوم اعتقاد به براندازی و انحلال طلبی و رد کردن هر نوع اصلاحطلبی و رفرم به عنوان تجدیدنظرطلبی وعافیت طلبی بورژوایی چه برسد به حضور و مشارکت ولو انتقادی در قدرت!! بیخود نبود که با این منطق کسانی خلاف جریان چون خلیل ملکی که مشارکت انتقادی در قدرت با هدف اصلاح تدریجی و استحاله نظام اقتدارگرا را بر کوبیدن بر طبل براندازی و انقلاب ترجیح میدادند.
از سوی حزب توده وبلکه غالب نیروهای سیاسی بایکوت و بدنام شدند حزب توده اگرچه بعداز 28 مرداد دیگر دکانش رونق چندانی نداشت ولی منش و الگوی مبارزاتی ادبیاتش و تعریفش از مفهوم روشنفکری همچنان ماندگار ماند و به نوعی پارادیم و سرمشق نیروهای سیاسی از چپ و راست قرار گرفت و این الگو چیزی نبود جز نفی هر نوع مشارکت انتقادی در قدرت و تاکید بر براندازی و دوم جایگزین کردن وفاداریهای صلب ایدئولوژیک و حزبی به جای مسولیت روشنفکر منتقد و آزاد/اگرچه حزب توده در سالهای بعد به ویژه در دوره ایرج اسکندری موضع اصلاحطلبی بیشتری گرفت ولی روش و منش آن سیاسیون ایرانی از چپ و راست را تحتت اثیر قرارداد و این مفهوم از روشنفکری به یکسان درک غالب روشنفکران چپ و سکولار کسانی چون به آذین ساعدی آل احمد و روشنفکران مذهبی چون شریعتی شد .
در ایران معاصر، اغلب، روشنفکران منتظر ماندند تا تحولی رخ دهد و نتایج آنها روشن شود بعد اعلام موضع کنند و مشارکت و مداخله داشته باشند در فضا؛ به نوعی خواستهاند دستشان آلوده نشود؛ شما این تصویر و تفسیر را قبول دارید؟
. فکر نمیکنم این حرف درستی باشد اتفاقا روشنفکران ایرانی بعضا مورد انتقاد قرار میگیرند که چرا این قدر سیاسی هستند و دخالت میکنند! که البته به نظرم حرف دقیقی نیست ذات روشنفکری با نوعی مسولیت (البته نه از نوع متصلب حزبی ایدئولوژیک) نسبت به امر اجتماعی همراه است و البته اگر در مقطعی روشنفکران بیش از حد درگیر سیاست شدهاند یک علتش هم این است که سیاست در ایران به خشنترین و عریانترین شکلش در همه سطوح پایش را دراز کرده در همه حوزههای عمومی و خصوصی حضور دارد و در شخصیترین وجوه زندگی شهروندانش دخالت میکند و هر فردی چه رسد به روشنفکران را وادار به موضع سیاسی میکندوقتی آب به اتاقها و پستوی خانهها هم سرازیر میشود چگونه میشود خیس نشد؟؟
میشود برای روشنفکران کارکرد رهبری سیاسی هم قائل شد؟
روشنفکران به عنوان گروه مرجع شناخته میشوند و همیشه هم در سیاست حضور داشتند. بنابراین وقتی اعلام موضع میکنند در بسیج اجتماعی نقش دارند. این نقش رهبری بستگی به دوران عقاید تاریخی دارد. در زمانی که ابزار بسیج ساز مثل تریبون و نشریه و امکان نشر عقاید را دارد کارکردش در بسیج اجتماعی پر رنگ تر خواهد بود.
آنچه که قابل توجه است این است که در فضای ایران،پدیدهای به نام افکار عمومی شکل گرفته. افکار عمومی اگرچه یک مفهوم انتزاعی است اما یک نیروی آماده به حضور در صحنه است. که عمدتا توسط طبقات شهری به وجود میاید. به محض اینکه گروه مرجع سیگنال بدهد افکار عمومی از طریق اعلان و نشانگان این گروه بسیج میشود. و رفتار سیاسی یا اجتماعی را شکل میدهد.
گروهی اعتقاد دارند، روشنفکران ایرانی، پس از دوم خرداد، بیش از گذشته سیاست واقعا موجود و تحولات سیاسی روز را جدی گرفتند، شما این ایده را قبول دارید، دلیلش چیست؟
. اتفاق و خبر خوب همین است که از سال 76 آن برداشت غالب حزب تودهای از مفهوم روشنفکر متعهد حزبی رقیقشده و کم کم اموخته ایم که موضع انتقادی روشنفکری لزوما به معنای نفی مشارکت سازنده و انتقادی در قدرت نیست که دیگر قرار نیست تا قیام قیامت دنبال کنار زدن نظم مستقر و جایگزین کردن اتوپیاهایمان باشیم. یاد میگیریم که نقد قدرت اتفاقا با اصلاحطلبی نسبت بیشتری دارد تا با انقلاب و انحلال طلبی کودکانه..
به تجربه تاریخی یاد میگیریم که از مطلقا بد به مطلقا خوب نمیشود رسید چرا که یک ساخت سیاسی مطلقا بد معارضین و مخالفینی شبیه خودش تولید میکند و در این چرخههای براندازی انقلاب چیزی تغییر نمیکند. اما تجربه تاریخی به ما میگوید از یک ساخت سیاسی کمی بد میتوان در شرایط تدریج و اصلاح به نظامی کمی قابل قبول رسید و از قابل قبول به نظامی رضایتبخش. این راه هم زمان میبرد و حوصله میخواهد ولی روشنفکری ایرانی اعم از عرفی و مذهبی ظاهرا این را پذیرفتهاند که حضور سازنده در انتخابات اخیر هم گواه همین است همین که باید واقعیات جاری از جمله باورهای مذهبی مردمشان را جدی بگیرند حداقل خواه باشند خودشان را زیاد دست بالا نگیرند دنبال اتوپیا نروند هر قدمشان را سنجیده بردارند و نهایت اینکه سیاست واقعی بیش از کتابها و اندیشههای انتزاعی در بطن کوچه و خیابان جریان دارد و چه نیازی به تاکید که این اصلا معنایش پوپولیسم یا راه افتادن دنبال تودهگرایی و عوامفریبی یا تقلیل دادن خود نیست.
پس شما معتقدید روشنفکران در انتخابات اخیر منفعل نبودند؟
بله.من با استناد به رسانه و مطبوعات و هر آنچه که رفتار انتخاباتی را شکل میدهد میگویم که در ده روز آخر تبلیغات روشنفکران در ایجاد موج و جذب مشارکت سیاسی و اعلان موضع نه تنها منفعل نبودند بلکه بسیار حضور فعالی داشتند.
شاید شما بگویید ده روز که کافی نیست. اما ده روز در ایجاد موج بسیار حیاتی است. منطق رفتار رای دهی در دنیا متفاوت است. در کشوری مثل انگلستان 6 ماه قبل از انتخابات رفتار رای دهی ساخته میشود. جای مثل ایران و آمریکا به دلیل تاثیر گذاری افکار عمومی رفتار رای دهی حتی لحظهای هم ایجاد موج میکند. ده پانزده سال گذشته که فضای رسانهای و ارتباطی مانند امروزه تجهیز نبود، ایجاد رفتار انتخاباتی و یا افکار عمومی نیاز به زمان بیشتری داشت. مثلا 6 ماه قبل از انتخابات روشنفکران باید اعلام موضع میکردند تا نشر پیدا کند.
به هر حال اگر روشنفکران در دمادم وارد میدان سیاسی شدند، نمیتوان نقششان را نادیده گرفت یا حضورشان را ناچیز. البته نباید در مقام مقایسه با حضورشان در سال 88 قرارداد. در سال 88 پنج و شش ماه قبل از انتخابات به خاطر فضای موجود روشنفکران وارد عرصه سیاسی شدند و اعلام موضع کردند.