دکتر سعید مقیمی
این مقاله تلاش میکند به جای آنکه یک نظریه فراگیر و جامع را در تبیین انقلاب و انقلاب اسلامی مطرح کند، فقدان اعتبار نظری چنین رویکردی را نشان دهد. لذا با بازخوانی مجدد برخی از پیش فرضها ارائه شده، مد نظر قرار دادن وجوه پیچیده جامعه را خاطر نشان میکند. توجه به ابعاد ناخودآگاه سیاسی و نقش باورهای دینی در کنش سیاسی- اجتماعی جامعه (و دراین مقاله به عنوان یک مطالعه موردی بحث انقلاب اسلامی) در حقیقت پرداختن به حلقه مفقوده و کمتر اندیشه شده ایست که در تبیین تحولات سیاسی و اجتماعی این مرز وبوم تا حدود زیادی نادیده انگاشته شده است.
نظریه ایدئولوژی در خصوص تبیین انقلاب اسلامی از سوی بسیاری از محققین از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیرا به زعم آنها آنچه انقلاب ایران را از گونه های دیگر انقلاب متفاوت میکند نقش اسلام و شکل گیری یک دولت اسلامی است. در این پژوهش براین نکته تاکید می شود که علیرغم بیان برخی از وجوه انقلاب از سوی این نظریه پردازان، مفهوم ایدئولوژی به علت تقلیل گرایی مستتر درآن و تلاش برای تبدیل آن به متغیری عام در تبیین تحولات سیاسی اجتماعی ایران در اکثر مقاطع تاریخی ایران و در عین حال سیطره الگوی های سیاسی با جمعیتهای خاص، از قدرت تبیین لازم برخوردار نمیباشد. داده های این پژوهش با تشکیک در مفروضه های اصلی (بجای رد فرضیه های ارائه شده) برخی از تحقیقهای انجام شده در این زمینه یعنی «دین گریزی» و «دین ستیزی» در دوران پهلوی تداوم و تاثیر این باورها را در شکل دهی فرم انقلاب سال 1357 بازشناسی میکند.
کلید واژه: انقلاب ایدئولوژی، ناخودآگاه سیاسی، خصلت سیاسی، باورها، دین خویی، کنش سیاسی