دکتر سعید مقیمی
صبر کنید، میدانم بیان یک پایان دموکراتیک برای خشونت و درگیریهای غیر انسانی که خون افراد بسیاری را به زمین ریخته، چندان معقول و منطقی به نظر نمیرسد. اما در واقع جنگ هشت روزه نوار غزه بیان متفاوتی از تحولات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه را نیز در خود پنهان نموده است. که توجه به آن میتواند در برخی وجوه مفید باشد. به نظر میرسد برخلاف اعتقاد برخی از کارشناسان آتش بس شکننده موجود ربط چندانی به موازنه نظامی، موشکهای فجر 5، یا روحیه جنگنده نیروهای حماس یا جهاد اسلامی ندارد. شاید برای تشکیک در چنین پیش فرضهایی اشاره به برخی از آمار تلخ جنگ 22 روزه و همچنین جنگ اخیر، رهگشا باشد.
«سرب گداخته» نام عملیاتی است که اسرائیل بر یورش غیر انسانی خود از 7 تا 28 دیماه 1378 به نوار غزه گذاشت. بر اساس اطلاعات منتشر شده از سوی مرکز حقوق بشر فلسطین (PCHR) و وزارت بهداشت فلسطین آمار کشته شدگان فلسطینی بین 1284 تا 1434 نفر اعلام شده است. از این تعداد تلفات، 894 غیر نظامی (280 کودک، 17 نوجوان و 111 زن) میباشند. همچنین در این گزارشات به بیش از 5000 زخمی و خسارتهای وسیع مادی اشاره شده است. در ساعات اولیه درگیری حدود 100 تن موشک و بمب روی نوار غزه فرود آمد. بنا بر گزارش کمیته حقیقت یاب سازمان ملل که توسط ریچارد گلدستون تنظیم شده، اسرائیل و حماس طی این دوره متهم به ارتکاب جرایم جنگی شدهاند. آمار تلفات اسرائیلیها طی این دوره حکایت از کشته شدن 3 غیرنظامی و 10 نظامی دارد.
بنا بر آمار غیر رسمی از سوی نیروهای مقاومت 1242 موشک و 79 بمب بر علیه اسرائیلیها مورد استفاده قرار گرفته است. آمار جنگ هشت روزه فعلی بالغ بر 160 کشته و نزدیک به 1000 زخمی طی بمباران و گلوله باران وسیع و تخریب بسیاری از تأسیسات شهری فلسطینیان را نشان میدهد. همچنین طی این دوره نیز 3 کشته و دهها زخمی به علت اصابت راکتهای فلسطینی (بالغ بر 300 راکت) بر مواضع و شهرهای اسرائیل گزارش شده است.
همانگونه که آمار نیز به درستی نشان میدهد در این مرحله سنگینی مقابله نیروهای فلسطینی نسبت به دوره قبل افزایش چشم گیری را نشان نمیدهد، همچنین تعداد قربانیان و وسعت تخریب از سوی اسرائیل گسترده تر و تأسفبارتر از مرحله کنونی است. علی رغم چنین وضعیتی این بار خوشبختانه درگیریها در مدت زمان کمتری به آتش بس منتهی گردید. یکی از پاسخها به این چرایی را میتوان در تغییر بافت سیاسی- اجتماعی منطقه پس از تحولات اخیر جهان عرب دانست. تغییراتی که دست آورد آن حداقل در کوتاه مدت شکل گیری دولتهای مستقلتر و دمکراتیک (نسبت به گذشته) در منطقه است. همچنین به این دست آورد کماکان حضور سیاسی – اجتماعی مردم و حساسیت بالای افکار عمومی منطقه را نیز باید اضافه کرد.
رهاورد این تحولات افزایش محدودیت برای سیاستهای نابخردانه و منفعت طلبانه ی گذشته است. به گونه ای که دولتهایی چون مصر و تونس و یا کشورهای همراهی چون ترکیه و قطر را عملاً در موضع کاملاً متفاوتی قرار داده، عاملی که فرصت جریانهای سودجویانه و اتخاذ سیاستهای رادیکال را از طرفین درگیری و بازیگران مستقیم و غیر مستقیم نظام بینالملل، خواسته و ناخواسته تا حدود زیادی میگیرد. طبیعتاً در چنین شرایطی سیاستهای تهاجمی و نابخردانه نیروهای تند رو اسرائیلی برخلاف گذشته با موانع جدی در سطح منطقه و حتی سطح بینالمللی مواجهه میشود، به گونه ای که متحدی چون آمریکا نیز با توجه به تحولات منطقه، به نظر دیگر همانند گذشته تمایل و حتی امکان چندانی برای حمایت بی دریغ و یک جانبه از اسرائیل را در اختیار ندارد.
کاهش و یا محدود شدن سیاست غیر دموکراتیک و سودجویانه امکان باز شدن فضای انسانیتری را فراهم میکند که در آن شرایط دیده شدن منافع معقول طرفین درگیری، بیش از گذشته فراهم میشود.
اگر از هیاهوهای رایج و رجز خوانیها صرف نظر کنیم، حل بحران غزه یا فلسطین در گرو نگاهی انسانیتر و دموکراتیک به سیاست و تحولات این منطقه است. میدانم که متأسفانه این نگاه خوشایند و شاید آرمانگرایانه، دشمنان بسیاری در اسرائیل و منطقه و چه بسا در جهان دارد، اما فکر میکنم نگاه به سویه های مختلف تاریخ و فرصتهای پدید آمده میتواند دادههای امیدوار کننده ای را در جهت یک پایان انسانی و دموکراتیک به ما نشان دهد.