سیری در اندیشه سیاسی محمد نخشب

مهدی راستی*

درآمد: در سال‌هایی که فعالیتِ سیاسی متأثر از استبدادِ پیش از شهریور 1320 بود، نخشب و جمعی از دانش آموزان ملی‌گرا که دوره آخر دبیرستان را سپری می‌کردند به دنبال پاسخ به پرسشِ «چه باید کرد؟» برآمدند. در پاسخ به این پرسش بود که نخستین جمعیت فکری-سیاسی با مضمون و هویت ملی-مذهبی در ایران پس از شهریور 1320 شکل گرفت و دامنه این مضمون تا انقلاب اسلامی و حتی بعدتر نیز کشیده شد. این اجمال سعی دارد شکل‌گیری اندیشه سیاسی نخشب را در یک پیوستار و در سه دوره متمایز تاریخی قرار دهد و در پایان به‌گونه‌ای موجز به ایضاحِ عناصرِ کلیدیِ اندیشه سیاسی نخشب بپردازد.

دوره اول:

نخشب در دوران استبداد و خفقان پیش از شهریور 1320 در حالی ضمن تأمین معیشت برای خانواده وارد دارالفنون می‌شود که گروهی از دانش آموزان ملی‌گرا به‌تدریج گرد او جمع می‌شوند و به بحث پیرامون مسائل جاری کشور می‌پردازند. جمع تحت تأثیر دیدگاه‌های نخشب به این نتیجه می‌رسند که برای بسیج مردم و حل معضلات جامعه، باید یک «ساختار تشکیلاتی کارآمد و منظم» را سامان دهند. (نکوروح، 1377، 44) انتشار نشریه‌ای دست‌نویس تحت نام «روزنامه ما» در همین دوران منتشر می‌شود. به‌طور کل نتیجه فعالیت‌ها و همفکری‌های این دوره تشکیل یک ساختار تشکیلاتی کارآمد و منظم بود که ذیل سال‌های خفقان و استبداد طرح می‌شد.

دوره دوم:

جدیت و عزم نخشب در سال‌های پس از شهریور 1320 عده‌ای را تحت تشکیلاتی به نام «جمعیت مسلمین وطن‌خواه» گرد آورد و در ادامه از درون همین جمع نهضت خداپرستان سوسیالیست متولد شد. (رهنما، 1381، 51). هرچند باید تأکید نمود که تولد نهضت خداپرستان سوسیالیست و شکل‌گیری و اوج یافتن فعالیت‌های فکری-سیاسی و تشکیلاتی نخشب و یارانش، ذیل تحولات اجتماعی-سیاسی پس از شهریور 1320 محقق می‌گردید (کاظمیان،1383، 17): از طرفی رشد جریان‌های مذهبی که به دنبال رفورم دینی بودند در مقابل فعالیت‌های غیردینی حزب توده و نقطه نظرات کسروی و از طرفی هم رادیکالیسم مذهبی ذیل عنوان فدائیان اسلام؛ همه نخشب و نهضت خداپرستان را در موقعیتی قرار می‌داد تا ضمن همسویی با برخی جریان‌های مذهبی از جمله انجمن اسلامی دانشجویان و کانون نشر حقایق اسلامی به غیریت‌سازی با رادیکالیسم مذهبی و ماتریالیست محوریِ حزب توده بپردازد.

نخشب انگیزه ورود خداپرستان سوسیالیست را به مبارزه اجتماعی در مقدمه نزاع کلیسا و ماتریالیسم (نخشب،1358، 55) «پاک کردن زشتی‌های اجتماع خود و نابود کردن چرخ استبداد» ی می‌دانست که با خون مردم مظلوم به گردش درآمده است. درست از همین روست که به نظر می‌رسد میان مبانی نظری نخشب و خداپرستان سوسیالیست با مارکسیست‌ها تفاوت بنیادین و جدی‌ای وجود دارد. نهضت خداپرستان، مارکسیست‌ها را ماتریالیست در تفکر و ایدئالیست در رفتار می‌دانست و مورد نقد قرار می‌داد: به عقیده آن‌ها «ماتریالیست نمی‌تواند سوسیالیست باشد، بلکه هر فرد موحد و خداپرست واقعی را سوسیالیست میدانیم. اگر دیگران خود را ماتریالیست سوسیالیست می‌دانند ما با درک نتایج تضاد فکری و اخلاقی ماتریالیسم با سوسیالیسم؛ خود را خداپرست سوسیالیست می‌دانیم (روزنامه مردم ایران، به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی نخشب،1382، 67-74).

به‌واقع، نخشب سعی دارد با بیان این جمله طرز فکر خداپرستی را به‌جای ماتریالیست بنشاند و این همه در صورتی تحقق می‌یابد که نخشب را در بستر اوضاع زمانه خودش ببینیم و مفاهیم فقر، عدالت، استبداد، خفقان، استعمار و استثمار را در یک ردیف همپوشانی در اندیشه نخشب مورد ملاحظه قرار دهیم. «خداپرستی به معنای واقعی خود، به معنایی که زندگی را بی ارزش نمی‌شمارد و برای انسان‌ها اراده و اختیار قائل است و قدرت فکری و ارادی انسان‌ها را قادر به درهم شکستن غل و زنجیر و قیدوبندی می‌داند که شرایط و مقتضیات محیط به دست و پای انسان‌ها می‌پیچد»(نخشب،1356، 24).

 آن‌ها همچنین با نگاه متصلب و رویکرد متحجرانه به دین و باورهای مذهبی در چالش جدی بودند و برون رفت از تبلیغات مدعیان دینداری و روحانیت و در عین حال مدعیان آزادی و سوسیالیسم در کشور را در تکیه به آموزه‌ها و روش امام علی مؤثر و مفید ارزیابی می‌کردند. «امیدواریم بتوانیم با داشتن چراغ فروزان تعلیمات او (علی) راه پر مشکل و دشواری را که به حکومت کار و زحمت و فضیلت و تقوی منجر می‌شود بپیماییم»(مردم ایران، به نقل از همان منبع).

نخشب که کادرسازی را در مرتبه اولی قرار می‌داد شدیداً متمایل به حرکت ملی دکتر مصدق و همراه و نزدیک کاشانی بود. نهضت، اولین تجمع خود را علیه اسرائیل و در سال 1327 به هنگام جنگ اعراب و اسرائیل با جمعی دیگر از جریان‌های اسلامی انجام می‌داد. البته رهبران و اعضای برجسته نهضت در مورد نحوه مواجهه با تحولات سیاسی اجتماعی به دو گروه تقسیم شدند: طیف نخست به رهبری جلال‌الدین آشتیانی معتقد به ادامه حرکت مخفی و آموزش اعضا و سازمان‌دهی بود و گروه دیگر به رهبری محمد نخشب پیشنهاد فعالیت علنی و حضور حزبی در جریان مبارزات نهضت ملی را همزمان با کادرسازی مطرح می‌کرد (نجاتی، 1371، 89). در این راستا بود که نخشب بسیج مردمی را در گرو ائتلاف با حزب مردمی می‌دانست و حزب ایران به علت حضور تعدادی شخصیت ملی مبارز و شناخته شده در کادر رهبری آن قادر به جلب و اعتماد مردم بود.

اما به نظر می‌رسید رویکرد مذهبی خداپرستان و رویکرد غیرمذهبی طیفی از سیاستمداران حزب ایران قابل جمع شدن نباشد و همین بود که چالش بین دو گرایش را افزایش داد. درج ماده‌ای در موافقت‌نامه که «سوسیالیسم را بر پایه خداپرستی» ایدئولوژی حزب اعلام می‌کرد چالش و مناقشه‌ای را در پی داشت که منجر به جدایی نهضت تحت نام «جمعیت آزادی مردم ایران» شد (فصلنامه گفتگو،1376، 25-26). درواقع به نظر می‌رسید مذهب در حزب ایران به‌عنوان عنصری از اندیشه سیاسی تلقی نمی‌شد و همین اختلاف و درنهایت انشعاب را برای نهضت به همراه داشت. نخشب خود را سوسیالیست خداپرست می‌نامید و یک تمایلات مذهبی داشت که در جهت ایدئولوژی سازی مشروع جلوه می‌نمود و درست از همین روست که به نظر می‌رسد بسیار سطحی بود. درنهایت چالش جدی شد و جمع مستعفی از ائتلاف که اطلاعیه خود را با نام خدا آغاز کرده بودند فکر خود را «نجات بخش و سوسیالیستی و فعالیت خود را برای پیروزی نهایی نهضت ملی و مبارزات ضد استعماری تشریح نموده بودند»(مردم ایران، به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان منبع)

در همین زمان است که خداپرستان با نقد همزمان دموکراسی واشنگتنی و سوسیالیسم مسکو به تحقق راه سوم می‌اندیشند و سعی دارند دیالکتیک مارکس را زنده نگاه دارند. نخشب راه سوم واقعی را «نتیجه برخورد و تکامل یافته دو رژیم کاپیتالیستی آمریکا و کمونیستی شوروی» معرفی می‌کند. از طرفی رژیمی که به آزادی احترام می‌گذارد ولی در عمل مصالح واقعی مردم را به منافع عده‌ای معدود ساخته است و از سویی رژیمی که به‌ظاهر آزادی اجتماعی را عملی ساخته ولی در عمل آزادی عقیده و فکر را فدای ابقاء حکومت هیئت حاکمه شوروی ساخته است (همان).

همگام شدن با سیاست‌های مصدق و مبارزه علیه استعمار و سرزنش و نقد رفتار کاشانی از جمله تلاش‌های نخشب و یارانش در دوره نهضت ملی می‌باشد که اوج فعالیت‌ها و نظریه‌پردازی نخشب به حساب می‌آید. در همین دوره است که نخشب حرف آخر را عریان می‌کند و می‌گوید: «تنها و تنها، رژیم جمهوری است که با سلاح توحید و طرز فکر خداپرستی سازگار است»(همان). خوش‌بینی نخشب نسبت به تحولات دوران نهضت ملی دوام نمی‌آورد و بعد از کودتای 28 مرداد، نخشب، حسین شاه‌حسینی و زنجانی با شعار نهضت ادامه دارد فعالیت خود را از سر می‌گیرند. اما پس از مدتی شانس با او یار نیست و در پاییز 1332 بازداشت و پس از سه ماه آزاد و در ادامه در بهار سال 1334 بازداشت و زندان متوجه او و جمعی دیگر از فعالان نهضت مقاومت می‌شود. نخشب بعد از آزادی تا سال 1337 به تحصیلات خود می‌پردازد تا اینکه راهی آمریکا می‌شود تا وارد دوره سوم زندگی خود شود.

دوره سوم:

نخشب در سال 1337 برای تکمیل تحصیلات خود با بورس سازمان ملل راهی آمریکا می‌شود. او پس از سفر به ایالات‌متحده و هنگام تشکیل جبهه ملی دوم از اعضای مؤثر شاخه جبهه ملی آمریکا بود. همچنین در کنار این فعالیت شاخه حزب مردم ایران را در آمریکا تشکیل داد. تخصص او که در تشکیلات دولتی بود همراه با امکانات سازمان ملل باعث شد تا وی برای یافتن بهترین نوع حکومت که بتواند عدالت اجتماعی را محقق کند مطالعات عمیقی انجام دهد. در ادامه به نظر می‌رسید حزب مردم ایران با انحلال جبهه ملی دوم دچار بی‌عملی شده است و پیگیری آرای نخشب در حالی صورت می‌گرفت که او در 18 شهریور 55 و در سن 53 سالگی درگذشت. در پایان برای بررسیدن اندیشه سیاسی نخشب به ایضاح مفاهیم کلیدی ساختمان اندیشه نخشب و چگونگی ترکیب آنان خواهیم پرداخت (گودرزی،1381، 67).

نخشب انگیزه ورود خداپرستان سوسیالیست را به مبارزه اجتماعی در مقدمه نزاع کلیسا و ماتریالیسم (نخشب،1358، 55) «پاک کردن زشتی‌های اجتماع خود و نابود کردن چرخ استبداد» ی می‌دانست که با خون مردم مظلوم به گردش درآمده است. درست از همین روست که به نظر می‌رسد میان مبانی نظری نخشب و خداپرستان سوسیالیست با مارکسیست‌ها تفاوت بنیادین و جدی‌ای وجود دارد. نهضت خداپرستان، مارکسیست‌ها را ماتریالیست در تفکر و ایدئالیست در رفتار می‌دانست و مورد نقد قرار می‌داد: به عقیده آن‌ها «ماتریالیست نمی‌تواند سوسیالیست باشد، بلکه هر فرد موحد و خداپرست واقعی را سوسیالیست میدانیم. اگر دیگران خود را ماتریالیست سوسیالیست می‌دانند ما با درک نتایج تضاد فکری و اخلاقی ماتریالیسم با سوسیالیسم؛ خود را خداپرست سوسیالیست می‌دانیم

آزادی و دموکراسی:

نخشب دموکراسی سیاسی را «آزادی برای اظهار هر نوع عقیده سیاسی و اجتماعی»(نخشب، فرهنگ واژه‌های اجتماعی،1331، 237) می‌داند. او معتقد است دموکراسی سیاسی از طرف قدرت‌های مختلف تحدید می‌شود و از همین روست که دموکراسی ملی‌ای تأکید می‌کند که به معنای «استفاده از تمام نیروهای اقتصادی، عملی و هنری موجود» است (نخشب، ایران در آستانه یک انقلاب اجتماعی، 1331، 183). او همچنین دموکراسی اقتصادی را مورد توجه قرار می‌دهد. دموکراسی اقتصادی شرایطی است که همه افراد بتوانند از حداقل مایحتاج زندگی خود بهره‌مند شوند (همان، 238). به نظر می‌رسد نخشب خواهان دولتی کردن اقتصاد نبود. او اقتصاد را امری اجتماعی و با نظارت اجتماع می‌دانست که همه در آن به یک نسبت شراکت دارند.

سوسیالیسم:

نخشب سوسیالیسم را طرز فکر و در نتیجه رژیم و حکومتی توصیف می‌کند که «در وضع حقوق و قوانین و اجرای مقررات اجتماعی اصالت را با جامعه دانسته، افراد را در برابر آن دارای وجود انتزاعی و ناچیز می‌شمارد»(نخشب، فرهنگ واژه‌های اجتماعی، 253). به نظر می‌رسد سوسیالیسم مورد نظر او تحقق آزادی اجتماعی و همگانی به‌جای آزادی عده‌ای معدود باشد. چه آنکه سوسیالیسم مورد توجه او خواستار تکمیل دموکراسی است که رژیم سرمایه‌داری از حاکمیت مردم اثری باقی نگذاشته است. با چنین نگاهی به تلفیق این دو مقوله می‌پردازد و تأکید می‌کند که «ایجاد یک قدرت متمرکز دموکراتیک و استقرار سیستم اجتماعی و سوسیالیستی پیش قراول سایر اصلاحات اجتماعی و ترقی دادن سطح تولید اجتماع و رهایی کشور از فقر می‌باشد»(همان، ایران در آستانه انقلاب اجتماعی، 205). ایشان دموکراسی غربی را تز و سوسیالیسم مسکو را آنتی‌تز، و آینده دنیا را سنتزی می‌داند که دموکراسی و سوسیالیسم را استوار می‌نماید.

اخلاق:

نخشب معتقد است که دموکراسی و سوسیالیسم واقعی با کسب آگاهی‌های لازم و رشد شعور و دانش سیاسی و تعالی ارزش‌های اخلاقی شهروندان میسر می‌شود (نخشب،1381، 294). به عقیده او، چون هر عمل اخلاقی حاوی یک هسته فداکاری است باید افراد به یک حقیقت مقدس و جاودانی، ایمان داشته باشند تا در راه توجه به آن و گرامی داشتن آن حاضر به گذشت و فداکاری شوند. درواقع به نظر می‌رسد نخشب مفهوم اخلاق را مبتنی بر راستی، فضیلت و تقوی می‌دانست و کسانی را که در پی سود شخصی خویش هستند و بر تأمین حوائج مادی خویش هستند نمی‌توانند عهده‌دار تأمین عدالت اجتماعی شوند و سوسیالیسم برای اینکه تحقق یابد باید «بر طرز فکر مقدس خداپرستی» (نخشب، فرهنگ واژه‌های اجتماعی،256) استوار گردد. بنابراین «سوسیالیسم از این لحاظ که با احساسات نوع پرورانه و افکار بشر دوستانه همراه است نمی‌تواند بر بنیاد طرز فکر مادی و فلسفه ماتریالیسم متکی باشد و ناچار است در طی مسیر تکاملی خود با اعتقاد به منشأ خیر و نیکی، سازگاری یابد و از مبارزه ناسودمند با اساس خداپرستی باز ایستد»(نخشب، مجموعه آثار، 1381، 375).

جمع‌بندی:

نخشب که در فضای آشفته جهان سومی پا به عرصه حیات گذاشت تا زمانی که از دنیا رخت بربست بر ایده‌ال‌های خود پای فشرد و تحولی در اندیشه او رخ نداد. این همه، تحت تأثیر استبداد و ظلم و استعمار آن روزگار قابل فهم است و نخشب نیز با احاطه به شرایط درصدد به دست دادن اندیشه و ایدئولوژی‌ای می‌باشد تا راه برون رفتی باشد برای کشوری استبداد زده همچون ایران. این چنین است که با مفهوم پردازی، نتیجه می‌گیرد که ماتریالیست نمی‌تواند سوسیالیست باشد و این خداپرست واقعی است که از هیچ‌گونه فداکاری در راه حقیقت دریغ ندارد. او با افزودن ضلع سوم (خداپرستی) به مجموعه تلفیق شده از دموکراسی و سوسیالیسم بهترین نام برای نمایندن این طرز فکر را «سوسیالیسم بر پایه طرز فکر خداپرستی»(نخشب، فرهنگ واژه‌های اجتماعی، 280) می‌دانست.

به‌زعم او سوسیالیسم وقتی با دموکراسی همراه و بر پایه‌های انسان دوستی و فضائل اخلاقی استوار گرد‌د، بهترین ضامن صلح پایدار و موجب همبستگی عمیق بین همه ملل و بالاخره راهی به‌سوی یک جامعه جهانی خواهد بود که در آن ایده‌ال‌های جاودانی انسان (آزادی، برابری و برادری) (نخشب، مجموعه آثار، 311-314) تحقق خواهد یافت.

*دانشجوی دوره دکتری مسائل ایران

منابع نزد سردبیر سایت موجود است.