تورق تقویمی که در آن سالروز تولد و سالمرگ بزرگان علم و ادب ایران و جهان را یادآور میشد بسیار شرمسارم کرد. هر صفحه، نام و یا نامهای پر آوازه ای را در خود داشت که گویی در انتظار ملاقاتی غیر منتظرهاند تا از پس این سالها همچون کودکان تازه به حرف افتاده، از سر شوق بازگو کنند آنچه را که بدان شهرت یافتهاند و سالها غیر متعارفانه برای آن زیستهاند. اما دریغا که با هر تورق من، این شور خاموش میشد و صفحات از پی هم و متعاقب آن فضلا و دانشمندان پی در پی میآمدند و میرفتند بی آنکه مجال آن بیابند که سخن بگویند. گوشه چشمی هم کفایت میکرد ولی چه بیرحمانه به نامها بسنده میکردم.
دریافتم که این تقویم چه اندازه به واقعیت نزدیک است. بی توجهی به آثار و شأن نخبگان به بیان تلخ علی رضاقلی در کتاب «جامعه شناسی نخبه کشی» از آن نوع «پدیده های اجتماعی است که به صورت نهاد درآمدهاند، پدیدههایی که مجرد نیستند بلکه ناشی از روابطی هستند که ملت بازیگر آنند.»
1- تفکر مدرن جدا از تمامی خصیصههایی که برای آن در نظر میگیرند بر این مدعا تاکید دارد که از این جسارت بهرهمند است که به نقد خود پرداخته و از این رهگذر توانسته است دستاوردهای بسیاری را در حوزه های مختلف ذهنی و عینی برجای گذارد. جمله مشهور کانت خود سرآغاز و تاکیدی بر این بالندگی است: «روشن نگری خروج آدمی ست از نابالغی به تقصیر خویشتن خود و نابالغی، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است، بدون هدایت دیگری. به تقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری. دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشن نگری.»[1]
ظاهرا دلایل زیادی برای دوست نداشتن آل احمد میشود فهرست کرد. میل ذاتی او به صدور احکام کلی و غیر تاریخی نظیر قضاوتهای سادهانگارانهاش در مورد مشروطه، نقد غیر منصفانه و چکشی روشنفکران و سنت روشنفکری ایرانی، کلی گویی در مورد غرب و نقد سراسری آن با اقتباس از روشنفکران غربی نظیر یونگر و یونسکو و تبدیل کردن نقد غرب و غربزدگی به گفتمان مسلط دههی چهل تا کسانی چون داریوش شایگان و احسان نراقی شیفتهوار به ستایش «آسیا در برابر غرب» و «آنچه خود داشت» بنشیند.
این ادعانامهای است که چند دههای است از سوی طیفی از فعالین سیاسی و روشنفکران علیه آل احمد صادر شده و میشود. ادعانامهای که علیرغم داشتن بهرههایی از حقیقت چندان تاریخی نیست و به زمینه و زمانهای که آرا و ادبیات آل احمد را به گفتار مسلط آن روزها بدل کرد توجهی نمیکند.
صبر کنید، میدانم بیان یک پایان دموکراتیک برای خشونت و درگیریهای غیر انسانی که خون افراد بسیاری را به زمین ریخته، چندان معقول و منطقی به نظر نمیرسد. اما در واقع جنگ هشت روزه نوار غزه بیان متفاوتی از تحولات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه را نیز در خود پنهان نموده است، که توجه به آن میتواند در برخی وجوه مفید باشد. به نظر میرسد برخلاف اعتقاد برخی از کارشناسان آتش بس شکننده موجود ربط چندانی به موازنه نظامی، موشکهای فجر 5، یا روحیه جنگنده نیروهای حماس یا جهاد اسلامی ندارد. شاید برای تشکیک در چنین پیش فرضهایی اشاره به برخی از آمار تلخ جنگ 22 روزه و همچنین جنگ اخیر، رهگشا باشد.
یکی از مباحث مطرح در «حقوق اساسی»، مشروعیت و مبانی قدرت سیاسی است. در این راستا، برخی قدرت سیاسی را دارای مبنایی الهی میدانند و برخی مردمی و از این منظر، تئوریهای حاکمیت تئوکراتیک (الهی) و دموکراتیک مطرح شده است و بر اساس هر یک از این تئوریها، دیدگاههای متفاوتی نیز به میان آمده است، به عنوان مثال بر اساس تئوری حاکمیت دموکراتیک، برخی هم صدا با روسو و دیدگاه حاکمیت اجزایی وی، قائل به حاکمیت مردم شدهاند و برخی نیز حاکمیت ملی را مطرح کردهاند. از این رو، ممکن است برخی، مشروعیت نظامهای مختلف را بر اساس تئوری آرمانی و مورد قبول خود محک زنند و در نتیجه تمامی نظامهایی را که مبتنی بر آن تئوری قدرت نباشند، فاقد مشروعیت بدانند، هرچند مورد قبول تمامی افراد آن جامعه بوده و از مقبولیتی تامه نیز برخوردار باشد.
انتخابات آمریکا با تب و تاب داخلی و بینالملل زیادی به پایان رسید. به مدد وجود ماهواره غیر قانونی همسایه مان!؟ این فرصت نیز برای من پیش آمد که سخنرانی کاندیداهای پیروز و شکست خورده را ببینم و بشنوم. به تحلیل سیاسی مطالب و تبعات داخلی و خارجی این انتخابات فرمایشی!؟ کاری ندارم. این مهم را به کارشناسان برجسته و مستقل و همچنین مقامات همه چیز دان واگذار میکنم. اما جهت جلوگیری از سرخوردگی خودم هم که شده بد نیست به چند نکته ساده و غیر مهم اشاره کنم.