هان، ای شرم
سرخیات پیدا نیست!
شکسپیر، هاملت، پردهی سوم
رنگ شرم، سرخ است؛ رنگ خشم و عصیان، در تجربهی حس شرم، سرخی حاصل خشم به خود و در پی آن، تمایل به عصیان علیه خود است؛ خود چه به مثابهی یک فرد، و چه یک گروه، یا سازمان، یا طبقه و یا یک ملت. از همین رو چه کمیاب مینماید این سرخی! آن هم برای ما ایرانیان که بسیار از نگریستن به خود و نقد خود گریزانیم و بنابراین چه اندک سرخ میشویم.
به احتمال زیاد در شرایطی قرار گرفتهاید که مجبور به گفتن این واژه شدهاید : «شرمندهام» دلیل بیان این واژه کار اشتباهی بوده که از سوی شما سرزده بود. عاملی که باعث شد تا شما به کار اشتباه خود آگاه شوید، دو چیز میتواند باشد : یکی بازخورد عمل شما در ارتباط با دیگری و دوم خودآگاهیتان نسبت به عمل اشتباه. از دید شما بین این دو وضعیت کدام یک نقش بیشتری در آگاه کردنتان به عمل خطا داشته است؟ به باور نویسنده عامل نخست نقش برجسته تری نسبت به دومی دارد. زیرا فرهنگ ایرانی نقد از درون را یاد نگرفته و منتقد خود نیست. اگر غیر از این بود باید در کنشهای ایرانیان نمود عینی داشته باشد.
«حس شرم، استبداد و بیشرمی» *
آیا تا حالا کاری کردهاید که بعد از انجام آن طی یک گفتوگوی درونی با «خود» تان پشیمان شده به وجود یک یا چند خصیصه منفی در درونتان پی برده باشید؟ همان خصیصه یا خصیصههایی که آن کار ناشایست از آنها زاده شدهاند و بعد به انتقاد از خودتان پرداخته و باز به خودتان گفته باشید: بی چشم و رو، پررو! چرا این کار را کردی؟ «خجالت» بکش، تو بی شرمی و… نام این فرایند از نظر «حسن قاضی مرادی» تجربه حس شرم است که در کتاب «در ستایش شرم» به ستایش آن پرداخته است. او در این کتاب که از سه فصل تشکیل شده پس از تعریف شرم ما را با تفاوتهای شرم تقصیر و گناه آشنا میکند: «حس تقصیر معطوف به کل شخصیت فرد نمیشود [خلاف حس شرم] به این معنی که به طور مثال فرد با سنجش یک کردار مشخص خود میتواند به این دریافت برسد که من در این کار فرصت طلبی کردم این دریافت به حس تقصیر [خطا] میانجامد. در حالی که در حس شرم فرد در پی سنجش کردار های خود به این نتیجه میرسد که من فرصت طلب هستم.» (ص ۲۹ _ ۲۸ از متن «در ستایش شرم»).
حسن قاضی مرادی در فصل «حس شرم در میان ایرانیان» به تبارشناسی مفهوم شرم در تاریخ ایران میپردازد. از نظر مؤلف تجربه حس شرم در معنی فرایند بازگشت و مواجهه با کل هستی انسانی یعنی خود (itself) خشم و انتقاد از خویشتن و سرانجام – بازسازی نوسازی آن در سراسر تاریخ اجتماعی _ سیاسی (پیش و پس از اسلام) بسیار کمیاب بوده و چون در این تاریخ ما با نظامهای اعمال اخلاقی (moralitys یعنی پندنامهها، باید نبایدها، شایست ناشایستها و…) و نه مانند یونان باستان با نظریه اخلاقی (Etkics) مواجهی! «در اخلاق سنتی ایرانیان درک از حس شرم عمدتاً به سه صورت حس گناه (در اخلاق دینی [آنگاه که به صورت شریعت ایجابی بروز مییابد])، حس حیا (در اخلاق عرفانی) و حس خجلت (در ادب پندنامه ای) بروز یافته است.» (ص،۶۰ همان)
«حس گناه ناشی از وقوف فرد به عدم تطابق کردارش با هنجارها و احکام یک نظام اخلاقی مقدس [دین] است… [و] این عمدتاً عامل نسبت به فرد خارجی است [خلاف حس شرم که عامل رهایی در آن خود فرد است] که در رهایی او از حس گناه نقش محوری دارد.» (ص ۲۷-،۲۶ همان) و شرم در فرهنگ صوفیانه _ عرفانی در معنی «حیا» به کار میرود که دو وجه دارد، وجه اول وقوف به نادیده گرفتن یا مخالفت با احکام الهی و ارتکاب گناه است و وجه دوم وقوف به حقارت «خود» در برابر عظمت مطلق خداوند. اما شرم مورد بحث در ادبیات پندنامه ای در معنی خجالت و شرمساری است، در شرم (به مفهومی که این کتاب بدان پرداخته) فرد خود عامل است و با انتقاد از خود آن خصایصی را میشناسد که سرچشمه عمل منفی فرد در آنها است اما در «شرم» ادبیات پندنامه ای (یعنی خجلت و شرمساری) این یک نظم اخلاقی بیرون از فرد است که اعمال او را به چالش میکشد و او را به «خجالت کشیدن» فرا میخواند. کلاً در شرم فرد در برابر خود در خجالت، در برابر دیگران و در گناه در برابر خداوند سرافکنده میشود.
استبداد و بی شرمی یکی از زیباترین قسمتهای این کتاب آنجا است که در فصل دوم به رابطه استبداد و بی شرمی پرداخته است. آیا یک سرور مستبدی میتواند حس شرم را تجربه کند؟ پاسخ کتاب «نه» است، زیرا لازمه حس شرم خشم علیه خود، پی بردن به خصایص منفی خود و اعتراف به ناآگاهی کژی است در واقع لازمه حس شرم طرد لازمه استبداد یعنی اراده مطلق و باور به اراده همیشه صواب و عاری از خطا است. پس «سرور مستبد یا فاقد تجربه حس شرم است و یا اگر شرمنده شود دیگر سرور مستبد نیست.» (ص،۱۱ همان) اما یک سرور مستبد چگونه با نتایج نامطلوب و مصیبت بار اراده و تصمیمات خود مواجه میشود تا حس شرم را تجربه نکند و بی شرم باقی بماند؟ پاسخی که مؤلف «در ستایش شرم» به ما میدهد به قرار زیر است:
۱- از طریق این استراتژی که دشمنان و عوامل داخلی آنان را مسئول شکست اراده و تصمیمهای خود بداند.
2- توسل به مفهوم «ضرورت» و گفتن اینکه «در این موقعیت نمیشد کار دیگری کرد و یا تغییر تصمیم به ضرورت و نه از روی نقد خود. »
۳- دروغ پراکنی و وانمود به موفقیت آمیز بودن نتایج در فقدان نظارت عمومی یعنی جامعه مدنی، در این فقدان افراد یا به عنوان انسان تودهوار (هم رنگ با جماعت) زندگی میکنند و یا به صورت تنها و خودخواهانه افراد جمعه استبدادی از طریق این دو نوع زندگی است که از تجربه حس شرم میگریزند.
تجربه شرم:
در این فصل این دیدگاه مطرح میشود که «اخلاقی که در عصر جدید میتوانست شرم را به مثابه نوعی خشم به خویشتن تعریف کند بر زمینه باز تولید اخلاقی ممکن شد که در عصر پیشامدرن و مشخصاً در عصر شکوفایی فرهنگ و تمدن یونان باستان و به ویژه از سوی سقراط مطرح و تدوین شد.» (ص،۱۱۴ همان) سقراط ناتوان از بی شرمی به مرگ محکوم میشود چه او از شرمی سخن میگوید که فرد با وقوف به نادانیاش (بالاخص فردی که ادعای دانستن دارد) تجربهاش میکند، شرم خودانگیخته از نظر مؤلف، انسان سنتی با انگیزنده های بیرونی و انسان مدرن با انگیزنده های درونی برانگیخته میشود که این امر تمایز اساسی این دو نوع انسان است.
در ایران عصر سنت کورسوهایی ضعیف از تجربه حس شرم به چشم میخورد اما با ورود مدرنیته در دوران مشروطیت و حرکت انقلابی ایرانیان در این دوره است که با تأمل بر خویشتن و در کل تأمل بر هویت ایرانی مفهوم شرم در گستره اجتماعی مطرح میشود. و با شکست قطعی مشروطیت که بروز آن حاکمیت پهلوی است ایرانیان از حس شرم دوباره رویگردان میشوند و در ادبیات این دوره، شرم دوباره در همان معناهای سنتی حیا، خجلت، شرمساری و گناه به کار میرود… و اما حالا چه کنیم باید؟ «… اما با همان شدتی که باید علیه خجلت و شرمساری» ملی [احساس حقارت در مقایسه با کشورهای پیشرفته] موضع گرفت باید بر اهمیت تجربه اجتماعی شرم برای شناخت عقبماندگی و آلودگیها و فسادهای جامعه و ترغیب برای غلبه بر آنها تاکید کرد. (ص،۱۴۳ همان) در اینجا حسن قاضی مرادی تجربه ملی شرم را مطرح میکند، تجربه ای که توانست فرد و جامعه را در آستانه تحولی راستین قرار دهد، تحولی برای آزادی نیروهای خلاق، برای مبارزه با تباهی و عقبماندگی و این همان تجربه است که مارکس از آن سخن میگوید: «اگر همه یک ملت واقعاً به تجربه حس شرم نایل شوند [به] شیری میمانند که خیز برمی دارد تا برای به [پیش] جهیدن آماده گردد.» (Marx letter to Arnold Roge نقل از همان، ص آخر)
- *روح الله خاتمی: روزنامهی شرق یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴