دکتر رحیم خستو
«معاملات پولیتیکی ایران مملو از پریشانی و بدبختی میلیونها مردم بیگناه است، مثل یک تئاتر بسیار منظم خوبی صورتپذیر میشود. قارئین این کتاب خواهند دید که همان اشخاص قدیمی کهنهپرست بلباسهای مختلف پیدرپی در نمایشگاهان تئاتر آمده و پس از نشان دادن پرده مختصری مراجعت مینمایند. مثلاً یکدفعه ملبس به لباس وزیر شاهپرست شده، مرتبه دیگر به کسوت وطنپرستان معروف جلوه] مینمایند[مردمانی که در مجامع ملی و مجالس قومی دارای مقامات عالیه میباشند در ظرف یک روز بلکه یک ساعت به حضیض گمنامی ومحوّیت تنزل نموده…این امر راهم باید ملتفت بود که بهاستثنای قلیلی از مأمورین دولتی سایر صاحبمنصبان و نمایندگان، همتشان منحصر به متمول گردانیدن خود دوستان خود بوده است.» (شوستر. اختناق ایران: ص 16)
نام و ملِّیت مورگان شوستر حقوقدان، ناشر، و کارشناس مالی آمریکایی که با درخواست مجلس و دولت مشروطه برای سامان بخشیدن به امور مالی به خزانهداری کل در ایران منصوب شد، کافی است تا تاریخنگاران را به نگاه و قضاوتی ایدئولوژیک سوق دهد. هیچ تاریخنگاری بیرون زمانه نایستاده و لذا متن و زمانه زندگی در ذهن و زبان او جاری است. و هر روایتی از رخدادهای تاریخی محصول پیشفرضها و تجربیات زندگی راوی است. اما حداقل انتظار از تاریخنگار این است، تا سرحد امکان در بیان و بازنمایی به متن آن رخداد نزدیک گردیده وبر مستندات و مدارک نظر افکند. نه اینکه در چنبره افسانهها و اوهام گرفتار آید و یا با اسارت در تنگناهای ایدئولوژیک، تاریخ را ابزار جنگ امروز نماید. اینان به تعبیر سید جواد طباطبایی:”گذشته را حالی میدانند که پیش از موقع به وقوع پیوسته است”(طباطبایی. سید جواد. مکتب تبریز. ص 26)
هرچند حافظه تاریخی مثبت ایرانیان نسبت به ایالاتمتحده آمریکا در فضای سنگین جنگ سرد وبی مهری و خصومت نسبت به جنبش ملی شدن صنعت نفت و رهبر آن دکتر مصدق مخدوش گردید. اما این نباید عاملی شود که ما رخدادهای قبل از آن را نیز از زاویه نگاه و تجربه بعد از 28 مرداد ببینیم. نمونهای از این شیوه نگارش را در”کتاب تاریخ روابط ایران و ممالک متحده امریکا” به قلم رحیم رضازاده ملک است. متخصص امور مالی و حسابداری که دکترای خود را از آمریکا اخذ نموده! ولی شیفته چپ و تاریخنگاری آن است. وازسرتفنن تاریخ مینگارد. و پیشتر نیز کتاب “حیدرخان عمواوغلی چکیده انقلاب مشروطه” از خامه ایشان چکیده بود.
تمامی اقدامات و رفتارهای آمریکا را در این دوره تلاشی جهت سلطه بر ایران تلقی مینماید. و طرفه اینکه افرادی چون دکتر غلامرضا ورهرام که ظاهراً ازسر تفنن و بینیازی به نگارش تاریخ مشغول نیستند. با پذیرش دربست سخنان رضازاده ملک و بدون کمترین تورقی به ایام موردبحث به تحلیلی سطحی و نیت خوانی از سیاست آمریکا آنهم بعد 60 از دهه میپردازد!!. ورهرام به نقل و تائید رضازاده ملک مدعی میشود”تلاش شوستر برای انحلال بریگاد قزاق مساوی بود با سلطه نظامی آمریکا در ایران”(ورهرام غلامرضا. نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار. ص 393) یا به استفاده آمریکاییها از کشته شدن باسکرویل برای نفوذ در ایران اشاره مینماید (همان 392). و مهمتر اینکه مدعی میشود:”سرانجام به علل مختلف داخلی و خارجی ازجمله عدم رفع مشکلات مالی، اعتراض مردم، فشار قدرتهای دیگر شوستر از ایران اخراج شد (همان 394). چنین نگرشی در مطالعه تاریخ همانگونه که تاریخ روابط با آمریکا را از دریچه جنگ سرد میبیند و قادر نیست دو مقطع تاریخی را از هم متمایز نماید و از نکات مثبت یاد کند. در نگرش به همسایه شمالی نیز مبنای تحلیل خود را انقلاب کمونیستی 1917 شوروی قرار داده و قادر به دیدن تاریخ نکبتبار روسیه نسبت به ایران نیست.
” رعایای فقیر ولایات در تحت حکمرانی هر حکومتی مجبور به تأدیه مالیات خود بودند درصورتیکه یک دینار از آن مالیات هیچگاه به مصرف فوایدشان مصروف نمیشد و همیشه شکار قطاع طریق بیگانه و خودی یعنی صاحبمنصبان ومامورین دولتی…میشد”(شوسترص 51)
این سبک از تاریخنگاری فراموش میکند که بریگاد قزاق به هر دلیلی در آن زمان منحل میشد میتوانست خیر و رضایت مردم در آن باشد. در این رویکرد مدعیان تاریخدان خود را بینیاز از دانستن سیاست داخلی و خارجی آمریکا میدانند و اینکه آمریکا در این دوره سیاست انزوا طلبانه و دکترین مونرو را دنبال میکرد و تمایلی به دخالت در سایر قاره نداشت، بر همین اساس همه مجریان سیاستمداران آمریکایی از اقدامات قهرمانانه باسکرویل در حمایت از مردم آزاده تبریز ناراحت و عصبانی بوده و حاضر به هیچ کمکی به وی نشدند تا باسکرویل جان خود را در مقابله با تجاوز روسیه و شرکای ایرانیشان از دست داد. اصولاً برای این دسته تاریخنگاران این پرسش مطرح نیست که اگر شوستر برای تأمین منافع آمریکا در ایران حضور داشت. چرا دولت آمریکا واکنشی در قبال اخراج او از خود نشان نداد.
اما ادعایی چون عدم رفع مشکلات مالی و اعتراض مردم را از علل اخراج شوستر شمردن از همه عجیبتر است. حضور شوستر از بهمن 1289 الی بهمن 1290 بوده انتظار اینکه طی یک سال مشکلات مالی کشوری چون ایران حل شود و الزامات دولت مدرن در خصوص اخذ مالیات و تنظیم سیستم مالی متمرکز اعمال گردد. فقط در مخیله رؤیاپردازان ممکن است. هرچند در همین زمان اندک با همه مشکلات برخی اقدامات وی قابلتوجه است: اداره وصول عایدات و مالیاتهای دولت-اداره کنترل مصارف و محاسبه آن- اداره مربوط به صرافی، ضرابخانه و مبادله وجوهات قرضه-تشکیل خزانه کوچک در مرکز هر ولایت- تعیین هیات سیار نظارت و تفتیش –تشکیل نیروی نظامی (ژاندارمری) خزانه –تقویت ارتش و توان مقابله با شعاعالسلطنه و توقیف اموال وی تا تسویه مالیاتی و…
اما اعتراضات مردمی که این تاریخنگاران مدعی هستند. شوستر در”اختناق ایران” مینویسد:
“از روز اول که ما وارد طهران شدیم، همواره ما را متنبه نمودند که هیچوقت نخواهند گذارد درباره ایران کار صحیحی بکنیم مستشاران و صاحبمنصبان اجنبیه دیگر هم که به طهران آمده و ساعی بودند که اصلاحات عملی کنند از همان اول مجبور شدند که یا ایران را ترک وبدرود گفته و یا به طرفداری و حمایت”کسان دیگر که برضد اصلاحات بوده بروند”. مراد از”کسان دیگر که زود ملتفت شدیم صاحبمنصبان و اعضاء دولتی مفتّن و مفسد ایرانی بودند. یعنی بقیه السیف و اخلاف دوره استبداد که برضد پیشرفت مشروطه بوده و در زمان حکومت سابقه استبدایه مصدر خدمات بزرگ و صاحب تمول و اقتدار گشته…”(شوستر ص 88)
شوستر در کتاب “اختناق ایران “هیچگاه چون برخی مستشرقین و یا منتقدین وطنی مردم ایران را از حیث فرهنگی و یا سیاسی موردنقد و یا هجو قرار نمیدهد و تلاش آنها برای استقلال و آزادی را مورد ستایش قرار داده. و مشکلات و مصیبتهای ایرانی را ناشی از ظلم همسایگان و اخلاق و عادات ناپسند بزرگان ایرانی میداند.”مویدالسلام مدیر روزنامه حبلالمتین کتاب اختناق ایران را آیینه بدل نمای سیاست خارجیان در ایران یا فتوگراف اخلاق و عادات حصه از صاحب اقتداران ملت ایرانیه است. و در مقدمه کتاب اختناق در ایران با عنوان” دو رادمرد” برای توصیف ادوارد براون و مورگان شوستر یاد میکند “که با خامه خود راه انصاف و حقیقت را رفتهاند.”
اگر منظور از مردم، بزرگانی چون سپهدار وسپهسالار و سایر لقب داران و حافظان نظم پیشیناند که اکنون وارثان انقلاب مشروطه شده و درپی آناند که نظم کهنه را با کسوتی نو حفظ نمایند. درست است. هماهنگی این محافظهکاران که با تأخیر به انقلاب پیوسته بودند. و بدون پرداخت هزینهای، سهم نیز میطلبیدند باسیاست استعماری روسیه، استقلال و دموکراسی خواهی را هدف قرار داده بود. تجلی افراد فوق و انتخاب افرادی چون سپهسالار بهعنوان فرمانده کل انقلابیون گیلان و سپس صدراعظمی او که آلوده به مشکلات مالی بود و سالها از پرداخت مالیات خودداری ورزیده بود. زخمی بر پیکر رنجور جامعه بود. شوستر میگوید” سپهسالار فکر میکرد یک دولت قدرشناس باید او و اخلافش را برای ده نسل از تمام مالیاتها معاف نماید.”(به نقل از خسرو شاکری ص 164)
دیدن قطعاتی از نمایشنامه سه تابلوی مریم میرزاده عشقی در شرح زمانه خالی از لطف نیست:
سه تابلو حکایت کارمند شریفی در کرمان است که در عصر استبداد تن به فساد نداد و متحمل سختیهای بسیار شد. و حاکم کرمان جای او را به مردهشویی داد و مردهشو نیز از هیچ جنایتی برای رضایت مافوق دریغ نکرد. ولی کارمند شریف درراه تحقق مشروطیت عزیزان خود را از دست داد تا اینکه انقلاب مشروطه پیروز شد و نتیجه انقلاب در نگاه او:
بشد سپهدار اول وزیر صدرپناه- دوباره خلوتیان مظفرالدین شاه
شدند مصدر کار و مقرب درگاه- یکی وزیر شد و آن دگر رئیس سپاه
شد اینچنین چو سپهدار گشت رکن رکین-
منی که کنده بدم، جان بهپای مشروطه- زپا فتاده بدم، از برای مشروطه
بشد دو میوه عمرم فدای مشروطه- عریضه دادم برای اولیای مشروطه
که من که بودم و اکنون شدست حالم این-
زبعد شش ماه، هرروز و وعده فردا- چنین نوشت سپهدار، عرض حال شما:
“هنوز اول عشق است شتاب مکن- توهم به مطلب خود میرسی شتاب مکن
زمن گر شنوی، خویش را خراب مکن – ز انقلاب تقاضای آبونان مکن”
شد این سخن بدل من چوخنجرکاری- برای اینکه پس از آن همه فداکاری روا نبود کنم فکر کار بازاری
چگویمت من از این انقلاب بد بنیاد- که شد وسیله یی از بهر دسته ای شیاد…
بشهر کرمان آن مردهشوی بد مأمور بسی زملتیان زنده زنده کرد به گور
همینکه دید شه از تخت گشت افکنده هزار مرتبه مشروطهتر شد از بنده
عمو! تمام ادارات، مردهشو خانه است – وزین ره است که این کهنه ملک ویرانه است
برو به مالیه تا آنکه چیزها بینی – برو به نظمیه تا آنکه چیزها بینی
برو به عدلیه تا بی تمیزها بینی- که مردهشوها در پشت میزها بینی (میرزاده عشقی. کلیات مصور)
حمایت نمایندگان و احزاب مختلف مجلس با همه تفاوتها (اعم ازاعتدالیون-عامیون…) ارامنه –اعتراضات خیابانی زنان و شیخ محمد خیابانی که شوستر را اصلاحگر مالیه ایران مینامد- گفتمان رایج مردم آن روز ایران بود.
و شعر عارف قزوینی:
ننگ آن خانه که مهمان زسرخوان برود جاننثارش کن و مگذار مهمان برود
گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد ای جوانان مگذارید که ایران برود
و لذا”مردمی “که برخی تاریخنگاران آنان را نمیبینند، شوستر را نماد مقاومت در مقابل این زیادهخواهی میدیدند. بدون اینکه اسیر تنگنظری ایدئولوژیک شده و یا اصولاً آمریکا برایشان اهمیتی داشته باشد. شوستر همزبان با این مردم در کتاب اختناق ایران اشاره میکند:
” رعایای فقیر ولایات در تحت حکمرانی هر حکومتی مجبور به تأدیه مالیات خود بودند درصورتیکه یک دینار از آن مالیات هیچگاه به مصرف فوایدشان مصروف نمیشد و همیشه شکار قطاع طریق بیگانه و خودی یعنی صاحبمنصبان ومامورین دولتی…میشد”(شوسترص 51)
- منابع نزد سایت موجود است.