دکتر رضا اکبری نوری*:

جنگ‌های ایران و روس و شکستی که ایران در برابر روسیه متحمل شد دو وضعیت را برای ذهن انسان ایرانی به وجود آورد: اول مواجه شدن بااحساس حقارت و دریافت فاصله‌ای که به ناگهان بین خود و جهانی دیگر که تا آن روز به خوبی آن را نشناخته بود و دوم پرسشی حیاتی و اساسی که این فاصله از کجا ایجاد شده است و چه باید کرد؟ به این منظور از زمان عباس میرزا که تجدد را با ایجاد سنگ بنای تازه‌ای در نیروهای نظامی ایران شروع کرد، تا قائم‌مقام و امیرکبیر که وجوه چندگانه‌ای از ترقی را در ایران به اجرا گذاشتند و کسانی چون مستشارالدوله و میرزا حسین خان سپهسالار که سودای ایجاد بنیان‌های حقوقی برای حل معضلات ایران در سر پروراند، تا رضاشاه که تجدد آمرانه خود را بر همگان تحمیل کرد و مصدق که چاره را در ملی شدن صنعت نفت دید و بسیاری دیگر تا امروز، همواره نکته‌ای انسان و جامعه ایرانی را آزرده است که مانعی جدی برای دست‌یابی به مسیری هموار به منظور دست‌یابی به توسعه بوده است.

این‌که در هیچ برهه‌ای از تاریخ ایران توافق و دریافت پایداری حتی ضمنی برای چگونگی راهبرد ایران برای دست‌یابی به توسعه، بین نخبگان سیاسی از یک سو و گروه‌های اجتماعی، دانشگاهی از سوی دیگر پدید نیامده است. لذا این عدم توافق باعث شده است تا نخبگان و نیروهای اجتماعی و سیاسی توان یکدیگر را خنثی سازند و هر یک ایران را به سمتی بکشند و جامعه ایرانی نتواند گام‌های پایداری را برای طی این مسیر تجربه نماید. به همین دلیل هم هزینه‌های مادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی صرف شده است اما نتیجه مطلوب نبوده است.

“وضع شما امروز در ایران به آن می‌ماند که به یک عراده از برای کشیدنش چهار حیوان مختلف السیر بسته شوند. مثلا یک اسب و یک خر و یک جامیش و یک گاو. آن که اسب است، سریع السیر است، آن که خر است متوسط السیر، آن که جامیش است، بطئی السیر است، آن که گاو است، مطلقا با لجاجت مانع السیر است. در این حالت عراده هرگز کشیده نخواهد شد. اسب به همراهان می‌گوید: بیایید همت کنید عراده را بکشیم، خر خواهی نخواهی رضا می‌دهد و حرکت متوسطی می‌کند. جامیش به کراهت حرف اسب را می‌شنود و حرکت بطئی می‌کند، اما گاو نه حرف اسب را می‌شنود و نه از جا می‌جنبد”.

میرزا فتحعلی آخوندزاده از جمله کسانی است که در تلاش است تا موانع ترقی را شناسایی کرده و نسخه یا نسخه‌هایی نیز به منظور راه چاره بپیچد. وی در نامه‌ای مورخ سوم مارس 1872 به میرزا یوسف خان مستشارالدوله تمثیل جالب توجهی در ترسیم وضعیت جامعه و اداره آن روز ارائه می‌کند که تصویرسازی بسیار معناداری در آن است که حکایت از یک مشکله تاریخی در ایران دارد. ضمن‌که نکته‌ای را در ضرورت‌های بنیادی پیشرفت در تصویرسازی می‌دهد که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است وی به مستشارالدوله می‌نویسد که،

“وضع شما امروز در ایران به آن می‌ماند که به یک عراده از برای کشیدنش چهار حیوان مختلف السیر بسته شوند. مثلا یک اسب و یک خر و یک جامیش و یک گاو. آن که اسب است، سریع السیر است، آن که خر است متوسط السیر، آن که جامیش است، بطئی السیر است، آن که گاو است، مطلقا با لجاجت مانع السیر است. در این حالت عراده هرگز کشیده نخواهد شد. اسب به همراهان می‌گوید: بیایید همت کنید عراده را بکشیم، خر خواهی نخواهی رضا می‌دهد و حرکت متوسطی می‌کند. جامیش به کراهت حرف اسب را می‌شنود و حرکت بطئی می‌کند، اما گاو نه حرف اسب را می‌شنود و نه از جا می‌جنبد”.

فارغ از این که با همه اندیشه‌های آخوندزاده موافق باشیم یا نباشیم، نکته‌ای را که آخوندزاده در آن روز است و البته مبتلا به امروز نیز هست، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. وی هم زمان به دو بعد ادراک و عمل اشاره دارد. به این معنا که یک حرکت هماهنگ در یک جامعه نیازمند سطوح دریافتی هم سو و عمل هماهنگ است.‌ دو بعد یعنی سطوح ادراکی و عمل نیز چنان چه با یکدیگر هماهنگ عمل نکنند امکان همگرایی از بین خواهد رفت. در تصویرسازی معنادار آخوندزاده، اسب نماد حرکت سریع و البته فهم سریع است که می‌خواهد جامعه را به پیش براند، اما دیگر کشندگان عراده نه به اندازه اسب می‌فهمند و نه به اندازه وی سریع هستند. نتیجه‌ای که وی از تمثیل می‌گیرد نیز جالب است و البته بیان‌گر وضع تاریخی که به این شکل حرکتی به سمت ترقی رخ نخواهد داد.

نکته دیگری که در تمثیل آخوندزاده مستتر است و توجه به آن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است،که جامعه از تعدد حوزه‌های تصمیم‌گیری نیز رنج می‌برد. در تمثیل فوق همه کشندگان عراده، در تصمیم‌گیری برای کشیدن عراده سهم دارند و چون اسب تنها تصمیم‌گیر عراده نیست لاجرم حرکتی اتفاق نمی‌افتد. ضمن این‌که توان هماهنگ ساختن دیگر کشندگان عراده را نیز با یکدیگر ندارد.

نتیجه این که هم‌گرایی در بینش‌ها و رفتارها از یک‌سو و توانمند ساختن گروه‌های اجتماعی به منظور امکان حرکت هماهنگ، یکی از پیش‌نیازهای بنیادی هر حرکت توسعه‌ای محسوب می‌گردد. به این معنا چنان‌چه بینش‌های حاکم بین نخبگان سیاسی به عنوان اداره کنندگان جامعه از یک سو و بین مردم از سوی دیگر و هم چنین بین دو، از اشتراک و همسویی لازم برخوردار نباشد، امکان همگرایی منتفی خواهد بود. در درجه دوم، ایجاد حرکت‌های هم‌سو و هماهنگ نیازمند به گروه‌هایی از افراد است تا در انجام امور از توانمندی‌های نزدیک به یکدیگر برخوردار باشند.

چنان‌چه افراد یک جامعه (مردم و نخبگان سیاسی و فکری) سطح توانایی‌ها در فهم و دریافت امور و توانایی انجام آن‌ها فاصله بسیار با یکدیگر داشته باشند باز هم امکان حرکت‌های هماهنگ برای سوق دادن جامعه به سمتی مشخص و با ماموریتی معین مقدور نخواهد بود. لذا در فقدان پیش‌نیازها، جامعه هم‌زمان به سوهای متفاوت کشیده خواهد شد و اعوجاج و سردرگمی تصادم وجه بارز چنین جامعه‌ای خواهد بود که نه حرکتی به پیش خواهد داشت و نه هماهنگی در حرکات آن مشاهده خواهد شد.

نتیجه که دو کار باید برای حرکت به سمت توسعه در جامعه‌ای چون به عنوان پیش‌نیاز اساسی رخ دهد: اول، همسو سازی در ادراک‌ها که قطعا باید مبتنی بر عقلانیت پدید آید. دوم، همسو سازی در عمل که البته بخش عمده‌ای از آن به تبع همسو شدن ادراک‌ها پدید خواهد آمد و بخش دیگر آن به مدیریتِ عمل و رفتار نیاز دارد. لیکن در شرایط فعلی وضع همان است که آخوندزاده ترسیم نموده است. با بستن عراده ایران با کِشندگانِ با ادراک‌های نه تنها متفاوت بلکه غیر همسو با توانایی‌های بسیار فاصله‌دار امید به توسعه را با شتاب مناسب منتفی ساخته است.

بنابراین: نه، به این نمط ترقی میسر نمی‌شود.

  • * عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب