نیکو سرخوش و افشین جهاندیده*
مروری بر واکنشها به نامه جمعی از اهالی قلم در اعتراض به دانلود رایگان کتاب
شرق: آسیبشناسی وضع نشر کتاب دستکم در دهه اخیر از بحثهایی بوده که هرازچندگاهی از سوی مؤلف، مترجم، منتقد و گاه حتی ناشر، مطرح شده است. آنچه شاهد آن بودهایم، نصفشدن تیراژ کتاب است و این اتفاق اخیر نشر ما است که وجوه مختلفی هم دارد و دراینمیان نویسنده، مترجم، ناشر، مخاطب و دیگر بخشهای مرتبط با کتاب مانند پخش و کتابفروشی هم در وضعیت اخیر تیراژ کتاب بیتأثیر نبودهاند. تیراژهای هزارنسخهای کتاب که جامعه کتابخوان ما، با نارضایتی و از سر استیصال به آن خو کرده بود، به ۵۰۰ نسخه و حتی کمتر رسید.
در چنین وضعیتی، سخن از پیوستن یا نپیوستن به قانون کپیرایت به میان آمد و کارآمدی و ناکارآمدی آن. البته بدیلهای دیگری هم برای کپیرایت در دیگر کشورها مطرح شده بود که در قالب مقالات و یادداشتهایی در مطبوعات ایران تا حد بسیار اندکی طرح شد. دراینمیان اما چند سایت خاص در اقدامی غریب به انتشار نسخههایی از کتابهایی با اندیشه و نحلهای خاص در تفکر دست زدند و نسخههای رایگان کتابهایی را به اشتراک گذاشتند که غالب آنها به صورت کتاب منتشر شده و هنوز در کتابفروشیها موجود است. همین اقدام بود که جمعی از اهالی قلم، از نویسنده و مترجم را به واکنش واداشت. آنها در نامهای به دانلود رایگان کتاب اعتراض کردند و آن را در شرایطی که شاهد روند فزاینده نحیفشدن پیکر پیشاپیش نزار تولید کتاب هستیم، امری غیرقابلدفاع خواندند و این پرسش را طرح کردند که «گفتارِ» پرمدعای آنها با چه «پراکسیسی» پیوند خورده است و بهواقع چه کسانی از آن بهره میبرند؟ آنها نهتنها از نویسندگان و مؤلفان که از تمام دوستداران کتاب خواستند تا با ایستادگی دربرابر چنین پدیدهای، پدیدآورندگان کتاب را همراهی و یاری کنند. این نامه البته در جمع اهالی قلم بحثهایی را به راه انداخت که جملگی از وضعیت نزار نشر و انتشار کتاب حکایت داشت. در ادامه افشین جهاندیده و نیکو سرخوش، از امضاکنندگان نامه، متنی نوشتهاند تا به گفته خودشان از فرصتی که انتشار این نامه فراهم آورده است برای طرح مجموعهای از مسائل مربوط به کتاب و حواشی آن استفاده کنند.
نامه جمعی از اهالی قلم در اعتراض به دانلود رایگان کتاب واکنشهای بسیاری برانگیخت؛ انتقادهایی اعم از انتقاد به محتوا، لحن و حتا فُرم نامه. واکنشهایی که بازتابدهنده طیف گستردهای از دیدگاهها بود، از راستراست تا چپچپ. در متن پیشِ رو قصد داریم بهاختصار به برخی از این واکنشها نگاهی بیندازیم و از فرصتی که انتشار این نامه فراهم آورده است برای طرح مجموعهای از مسائل بهره ببریم.
گروهی معتقد بودند لحن متنْ تند و آنارشیستی است، چون اهمیت قانون و بهویژه قانون حق مؤلف (کپیرایت) را نادیده گرفته است، این گروه معتقد بودند بدون قانون سنگ روی سنگ بند نمیشود. در پاسخ به این دوستان میتوان گفت که با قانون حق مؤلف نهتنها مشکلی حل نمیشود، بلکه حتا بر مشکلات افزوده میشود، بهویژه با توجه به وجود طیف ناهمگونی از ناشران در ایران، از ناشرانی مستقل گرفته تا ناشرانی برخوردار از مواهب رانتی. بهعبارتی وضع قانون حق مؤلف این مشکل جدید را پدید میآورد که مثلاً ناشران رانتی با بستن قرارداد با ناشر خارجی حق ترجمه و انتشار مجموعهٔ آثار فلان مؤلف را بهتمامی خریداری میکنند و سپس ترجمه آثار را به مترجم دلخواهشان میسپارند، فارغ از اینکه مترجمِ منصوب توانایی انجام این کار را دارد یا نه و بقیه قصه نیز روشن است. اما مشکل به اینجا ختم نمیشود، چراکه قانون حق مؤلف برخلاف ناماش، قانون حق مؤلف نیست بلکه قانونِ حقِ سرمایهگذار است و فقط زمانی به مؤلف رجوع میشود که قرار است بهدلیل اثرش مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. پس این قانون از حقوق تولیدکنندهٔ اصلی اثر یعنی مؤلف دفاع نمیکند. بهعلاوه فرایند اعادهٔ حق مؤلف مستلزم صرف هزینههای گزاف است، همچون گرفتن وکیل و سایر مخارج کمرشکن که مؤلف بهندرت از عهدهٔ این مخارج سنگین برمیآید. بیشک مسئلهٔ قانون حق مؤلف ابعاد گستردهای دارد که در این مجال کوتاه نمیتوان به همه جوانب آن پرداخت و شاید بهتر باشد بحث را به زمان دیگری موکول کنیم. وانگهی همانطور که نامه تأکید میکند ارجاع به قانون حق مؤلف فقط «محملی میشود برای این جماعت تا بر طبل توخالیشان مبنیبر رادیکالیسم پادقانون بکوبند».
درحقیقت کاری که امضاکنندگان این نامه انجام دادند آریگویی صرف به یک کنش بود. شاید اهمیت نامه که بهیمن آن امروز میتوانیم این بحثها را طرح کنیم ازهمینروست: فراهمآوردن امکانی برای بهچالشگرفتن مناسبات قدرت از هر نوع. مگر «نقد چیست؟» «شیوهای از اندیشیدن، گفتن و نیز عملکردن، نسبتی با آنچه وجود دارد، با آنچه میدانیم، با آنچه انجام میدهیم، نسبتی با جامعه، با فرهنگ و نیز نسبتی با دیگران» و همین است «رهیافت انتقادی بهمنزلهٔ فضیلت».
واکنش دیگر این بود که چرا در متن به تکنولوژی و مزایا و مضرات آن اشارهای نشده است یا دوست دیگری معتقد بود چرا به سودجویان اشارهای نکردهاید، فیالمثل «سیدیفروشان راستهٔ انقلاب و جلوی دانشگاه»، یا فرد دیگری انتقاد میکرد که چرا از «سودجویی ناشران» حرفی بهمیان نیاوردهاید؛ برخی دیگر معتقد بودند که مسئله فقط دانلود رایگان کتاب نیست و لازم است به «نظام آموزش عالی فشل» و پولمداری، فساد و باندبازی دانشگاهها و کیفیت پایین کلاسها نیز اشاره شود، چه به اعتقاد این گروه از دوستان بخش اعظم مشکلات فرهنگی ما ناشی از نظام ناکارآمد آموزش عالی رسمی است. بله بهواقع میتوان پذیرفت که نظام آموزش عالی ما مشکلات فراوانی دارد. اما صرف اشاره به فشلبودن نظام رسمی آموزش عالی این توهم را ایجاد میکند که گویا نظام آکادمی موازی و غیررسمی ما از این فسادها، از این باندبازیها و حتا مقوله پولسازی مبراست، و معصومانه صرفاً در کار تولید اندیشهٔ ناب است. حال آنکه چنین نیست. بسیاری از دانشجویـان همین کلاسها گله دارند از پــولمداری این مؤسسات، اینکه اساتید این مـؤسسات بهقولی «آب به کلاسها» میبندند، عنوان کلاسها تغییر میکند، اما در عمل درسهای پیشین در قالب عناوینی جدید بهکرات تکرار میشود. حال بحث محتوای دروسی هم که ارائه میدهند بماند.
ازسوی دیگر نقد و اعتراض بسیاری به برخورد ناشران و رواج قراردادهای ترکمانچای با اهل قلم و مسائلی دیگر از این دست کاملاً وارد است، اما آیا بهراستی از متنی چند سطری انتظار داریم به تمامی دغدغههایمان در این چند دهه اشاره کند و قرار نیست هریک به سهم خود قلم به دست گیریم و به مسائل مورد نظر بپردازیم؟ دوست دیگری در جستوجوی مؤلف متن و جنسیت او بود! برخی اعتراض میکردند که چرا متن بدون مشورت با «ما» نوشته شده است. دیگری چنین استدلال میآورد که متن دغدغههای صنفی دارد و نهایتاً اثری از شکاف و مازاد و اتصال به امر کلی در آن نیست. در پاسخ به دوستانی که به دنبال کیستی مؤلف بودند و نه متن و کارکرد آن، فقط میتوان گفت که یگانه کارکرد چنین نگاه سوژهمدارانهای چیزی نیست جز «طبقهبندی» و «در معرض مجازات قراردادن» مؤلف که بحثی است طولانی و بیشک در ابعاد این نوشته نمیگنجد. اما بحث صنفیبودن این حرکت نیز بهگونهای پیشینی و ذاتباورانه صرفاً به بدنامکردنِ کنش میانجامد، چه صنفیترین حرکتها در رویارویی با مناسبات نیرو میتواند به سیاسیترین حرکتها بدل شود. حال فارغ از اینکه به این پیشفرضهای مفهومی برای تشخیص «امر سیاسی» از غیرسیاسی قائل باشیم یا نباشیم، میتوان گفت بهنظر میرسد بهراهافتادن این همه بحث و جدل بر سر یک نامهٔ کوتاه اعتراضی خود بهتنهایی گویای آن است که تا چه حد این نامه توانسته است بهمثابهٔ «مازاد» عمل کند و شکافهایی را عیان کرده است که تا به امروز بهاصطلاح بخیه خورده بودند.
و سرانجام فرد دیگری معتقد بود نیمی از امضاکنندگان متن ناشرند و متنْ «حنجره ناشران» است که البته کذب این گفته با نگاهی به اسامی امضاکنندگان مشهود است، گرچه امروز دروغگویی دیگر سکه رایج بازار شده است. بااینحال باید پرسید که حتا اگر نیمی از امضاکنندگان نامه هم از ناشران میبودند، چه مشکلی پیش میآمد؟ گروهی نیز امضای برخی از چهرههای منسوب به راست را شاهد میآورند و آن را گواهی برای بدنامکردن متن یافتند. در اینجا نیز متن نه براساس کارکردش که براساس امضاکنندگان محک زده شده است: بزرگی یا کوچکی نامشان، دعواهای جناحی بینشان، گرایشهای فکریشان و … اما بهراستی مگر نامه از چیزی غیر از حق مسلم نیروی کار تولیدکنندهٔ کالایی به نام کتاب دفاع کرده است، پس چه اهمیتی دارد چه کسی زیر نامه را امضا کرده و از این حق حال با هر انگیزه و خواست و هر منافعی دفاع کرده است. درواقع در جمعآوری امضا برای نامه سعی کردیم به دام باندبازی و فرقهبازی و حذف این یا آن گروه نیفتیم و مسئلهمان فقط مشارکت در یک کنش اعتراضی بود و ازاینرو برایمان اهمیتی نداشت که افراد با چه ظنی یار این کنش میشدند. و به هیچ آداب و تدبیری برای گزینش امضاکنندگان قائل نبودیم و رویدادگیـتکینگی نامه نیز در همینجاست که توانست با اتصالی کوتاه نامهای گوناگون با گرایشها و منافع بسیار متفاوت را گرد هم آورد تا از حقوق نیروی کار دفاع کنند. گروهی نیز متن را «هیستریک» میخواندند، در پاسخ به این افراد باید پرسید چرا مفاهیمی مثل هیستریکبودن تا مدتها کارکردی ایجابی داشت و مثلاً وقتی زن را هیستریک میخواندیم گواه بر آن بود که زن سوژهای «نهگو» به وضعیت است و ازهمینرو مترادف است با حقیقت، اما امروز متن را بهبهانهٔ هیستریکبودن نکوهش میکنیم.
و اما مهمترین و اصلیترین و پُربسامدترین واکنش به نامه: در این روزها بسیار شنیدیم که نامه علیه چپ و سوسیالیسم است و البته در این میان نبود امضای برخی از چهرههای چپ را نیز شاهد مدعایشان میآوردند، خاصه نبود امضای یکی از مترجمان که اتفاقاً بیشترین آسیب را از دانلود رایگان کتاباش در گذشته دیده بود و گویا یک هفته بعد از انتشار ترجمهاش، کتاب وی روی اینترنت برای دانلود رایگان عرضه شده بود. گویی برای بسیاری، چپ صرفاً خلاصه میشود به برخی از واژهها یا برخی از چهرهها، ازهمینرو متن میپرسد «گفتار پرمدعای آنها با چه پراکسیسی پیوند خوردهاست». نامهای که در اعتراض به پایمالشدن حق نیروی کار تولیدکنندهٔ کتاب (مؤلف و مترجم) نوشته شده است، نیروی کاری در کنار سایر نیروهای کار دخیل در این فرایند (ویراستار، نمونهخوان، حروفچین، صفحهبند، گارگر چاپخانه و دیگران)، چگونه میتواند ضد چپ باشد؟ مگر تلاش چپ چیزی جز احقاق حقوق نیروی کار است؟ بیشک امروز آرمان عدالت دغدغهٔ بسیاری از ماست، حال هر نامی به این آرمان بدهیم، سوسیالیسم یا غیره یا هر محتوایی بار آن کنیم. پرسش این است که مگر این نامه گامی برخلاف جهت این آرمان برداشته است؟
وانگهی این اعتراضها، این بدنامکردنها و این انگزدنها پدیدهٔ دیگری را نیز عیان میکند که همبستهٔ مسئلهٔ نامه است، پدیدهای که هرچند ظواهر و چهرههایی از چپ را در بر دارد اما درواقع کمر به ریشهکنکردن اندیشهٔ چپ و اندیشه انتقادی بستهاست: نوچهپروری و حواریگستری. خدایگانِ حلقه با شکلدادن حلقههایی پیرامون خود فرایندهای سوژهمنقادسازی نوینی را پدید آوردهاند که قید و بندهای آن چنان با گفتارهایی سراپا نظری استحکام یافته که بسیاری از افراد از ترس طردشدن، بدنامشدن و نهایتاً «بهرسمیت شناختهنشدن» یارای مشارکت در کمهزینهترین کنش اعتراضی را هم ندارند تا چه رسد به… پس تکرار میکنیم آیا اعتراض به ادعاهای خوشرنگِ شبهسوسیالیستی (و نه سوسیالیستی) که تحت عناوین متفاوت کمر نیروی کار را شکسته است، خدمت به همان آرمان عدالتخواهی رویکرد چپ نیست؟ آیا جنگ با روند رو به رشد پدرخواندگی فرهنگی خدمت به آن آرمان نیست؟
امضاکنندگان متن که از طیفهای گوناگوناند بیشک اگر هریک خود قلم به دست میگرفتند، ادبیاتی دیگر، مضامینی دیگر و مسائلی دیگر را طرح میکردند، مسائلی متفاوت از متن اعتراضی و مضامین آن. بااینحال آنان فارغ از گرایشهایشان فقط بر سر یک چیز توافق داشتند: آریگویی به کنش اعتراضی. ازاینرو در لحظهٔ امضای نامه آنها از درخودبودگیشان فاصله گرفتند، از تفاوتهایشان، از مجموعههای عددیشان، منافع خاصشان و آیا همین فاصلهگیریِ خواسته یا ناخواسته اتصالی کوتاه به امر کلی نیست؟ آنان این نکته را دریافتند که سایر مسائل مهم سلسلهای بیپایان را میسازد که اگر بخواهند به آن مشغول شوند سرانجامی نخواهد داشت جز ناممکنی کنش. درحقیقت کاری که امضاکنندگان این نامه انجام دادند آریگویی صرف به یک کنش بود. شاید اهمیت نامه که بهیمن آن امروز میتوانیم این بحثها را طرح کنیم ازهمینروست: فراهمآوردن امکانی برای بهچالشگرفتن مناسبات قدرت از هر نوع. مگر «نقد چیست؟» «شیوهای از اندیشیدن، گفتن و نیز عملکردن، نسبتی با آنچه وجود دارد، با آنچه میدانیم، با آنچه انجام میدهیم، نسبتی با جامعه، با فرهنگ و نیز نسبتی با دیگران» و همین است «رهیافت انتقادی بهمنزلهٔ فضیلت». پس ما همچنان از امضایمان پای آن نامه دفاع میکنیم و به کنشمان بهمثابه کنش ارج مینهیم، فرصتی که این بار نیز بهاصطلاح رادیکالترینها از این قافله عقب ماندند.
———————————————————-
اعتراض جمعی از اهالی قلم به دانلود رایگان کتاب **
جمعی از اهالی قلم به دانلود رایگان کتاب اعتراض و نامهای در این زمینه منتشر کردهاند. در این نامه آمده است: «امروز روند فزایندهٔ نحیفشدن پیکر پیشاپیش نزار تولید کتاب را شاهدیم. صرفنظر از تمامی علل و عواملی که به این روند دامن میزند، جماعتی با ادعاهای رنگارنگ و دلفریب سوسیالیسم، رویکرد اشتراکی، مبارزه با سرمایهداری و نهایتاً حمایت از کتاب و کتابخوانی، بهگونهای مرموز، نظاممند و برنامهریزیشده و از سر دلواپسی کمر به زمینزدن اهل قلمی بستهاند که سالها با دشواریهای فراوان و بدون کوچکترین حمایتی و صرفاً از سر تعهد و علاقه، به اندک درصد پشت جلد کتابهایشان برای گذران زندگی بسنده کردهاند. باید پرسید حقالزحمهٔ مؤلف یا مترجم کتابی چندصدصفحهای که یک هفته بعد از چاپ کتابش شاهد دانلود رایگان کتاب روی سایتهای اینچنینی است چه میشود؛ مؤلف یا مترجمی که دیگر آن حداقل دستمزد لازم برای ادامهٔ کار از او دریغ شده است؟ باید پرسید با این پدیده شبهسوسیالیستی، آیا تا چند دههٔ آتی دیگر توانی برای «نیروی کار» تولیدکننده کتاب باقی میماند تا کاری تولید کند و آنگاه مخاطبی بخواهد به گونهای اشتراکی از آن بهره ببرد؟ باید پرسید «گفتار» پرمدعای آنها با چه «پراکسیسی» پیوند خورده است و بهواقع چه کسانی از آن بهره میبرند؟! قانون حق مؤلف یا کپیرایت نیز راهگشا نیست چون محملی میشود برای این جماعت تا بر طبل توخالیشان مبنی بر رادیکالیسم پادقانون بکوبند، چه قانون و پادقانون هردو در مختصات خشونت عمل میکنند». در پایان نیز از تمامی دوستداران کتاب خواستهاند تا «با ایستادگی در برابر چنین پدیدهای و مقاومت در برابر دانلود رایگان کتاب، به پدیدآورندگان کتاب یاری رسانند».
- *http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=970&PageNO=12
- ** این نامه در روز یازدهم بهمن در صفحه آخر روزنامه «شرق» منتشر شد.